۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۱

تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد

دل از شراب عشق چو بر خویشتن فتاد
از جان بشست دست و به جانان دراز کرد

فریاد برکشید چو مست از شراب عشق
بیخود شد و ز ننگ خودی احتراز کرد

چون دل بشست از بد و نیک همه جهان
تکبیر کرد بر دل و بر وی نماز کرد

بر روی دوست دیده چو بر دوخت از دو کون
این دیده چون فراز شد آن دیده باز کرد

پیش از اجل بمرد و بدان زندگی رسید
ادریس وقت گشت که جان چشم باز کرد

چندان که رفت راه به آخر نمی‌رسید
در هر قدم هزار حقیقت مجاز کرد

عطار شرح چون دهد اندر هزار سال
آن نیکویی که با دل او دلنواز کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.