۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۰

بار دگر پیر ما رخت به خمار برد
خرقه بر آتش بسوخت دست به زنار برد

دین به تزویر خویش کرد سیه‌رو چنانک
بر سر میدان کفر گوی ز کفار برد

نعرهٔ رندان شنید راه قلندر گرفت
کیش مغان تازه کرد قیمت ابرار برد

در بر دیندار دیر چست قماری بکرد
دین نود ساله را از کف دیندار برد

درد خرابات خورد ذوق می عشق یافت
عشق برو غلبه کرد عقل به یکبار برد

چون می تحقیق خورد در حرم کبریا
پای طبیعت ببست دست به اسرار برد

در صف عشاق شد پیشه‌وری پیشه کرد
پیشه‌وری شد چنانک رونق عطار برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.