۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۵

آفتاب رخ تو پنهان نیست
لیک هر دیده محرم آن نیست

هر که در عشق ذره ذره نشد
پیش خورشید پای‌کوبان نیست

ذره می‌شو هوای جانان را
که به جانان رسیدن آسان نیست

مرد جانان نه‌ای مکن دعوی
زانکه نامرد مرد جانان نیست

شادی وصل تو کسی یابد
که دراین وادیش غم جان نیست

تا که دردی نیایدت پیدا
هرچه دیگر کنی تو درمان نیست

سر درین راه باز و پا در نه
زان که ره را امید پایان نیست

تن بزن چند گویی ای عطار
هر کسی مرد این بیابان نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.