۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲

عاشقی و بی نوایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست

تا بود عشقت میان جان ما
جان ما در پیش ما ایثار ماست

جان مازان است جان کو جان جان است
جان ما بی فخر عشقش عار ماست

عشق او آسان همی پنداشتم
سد ما در راه ما پندار ماست

کار ما چون شد ز دست ما کنون
هرچه درد و دردی است آن کار ماست

بوده عمری در میان اهل دین
وین زمان تسبیح ما زنار ماست

چون به مسجد یک زمان حاضر نه‌ایم
نیست این مسجد که این خمار ماست

کیست چون عطار در خمار عشق
کین زمان در درد دردی خوار ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.