۴۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳

برقع از ماه برانداز امشب
ابرش حسن برون تاز امشب

دیده بر راه نهادم همه روز
تا درآیی تو به اعزاز امشب

من و تو هر دو تمامیم بهم
هیچکس را مده آواز امشب

کارم انجام نگیرد که چو دوش
سرکشی می‌کنی آغاز امشب

گرچه کار تو همه پرده‌دری است
پرده زین کار مکن باز امشب

تو چو شمعی و جهان از تو چو روز
من چو پروانهٔ جانباز امشب

همچو پروانه به پای افتادم
سر ازین بیش میفراز امشب

عمر من بیش شبی نیست چو شمع
عمر شد، چند کنی ناز امشب

بوده‌ام بی تو به‌صد سوز امروز
چکنی کشتن من ساز امشب

مرغ دل در قفس سینه ز شوق
می‌کند قصد به پرواز امشب

دانه از مرغ دلم باز مگیر
که شد از بانگ تو دمساز امشب

دل عطار نگر شیشه صفت
سنگ بر شیشه مینداز امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.