۶۴۲ بار خوانده شده

نکوهش بیجا

سیر، یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بوئی

گفت، از عیب خویش بی‌خبری
زان ره از خلق، عیب میجوئی

گفتن از زشتروئی دگران
نشود باعث نکوروئی

تو گمان میکنی که شاخ گلی
بصف سرو و لاله میروئی

یا که همبوی مشک تاتاری
یا ز ازهار باغ مینوئی

خویشتن، بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کوئی

ره ما، گر کج است و ناهموار
تو خود، این ره چگونه میپوئی

در خود، آن به که نیکتر نگری
اول، آن به که عیب خود گوئی

ما زبونیم و شوخ جامه و پست
تو چرا شوخ تن نمیشوئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نکته‌ای چند
گوهر بعدی:نکوهش بی‌خبران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.