۶۰۰ بار خوانده شده

مرغ زیرک

یکی مرغ زیرک، ز کوتاه بامی
نظر کرد روزی، بگسترده دامی

بسان ره اهرمن، پیچ پیچی
بکدار نطعی، ز خون سرخ فامی

همه پیچ و تابش، عیان گیروداری
همه نقش زیباش، روشن ظلامی

بهر دانه‌ای، قصه‌ای از فریبی
بهر ذره نوری، حدیثی ز شامی

بپهلوش، صیاد ناخوبرویی
بکشتن حریصی، بخون تشنه کامی

نه عاریش از دامن آلوده کردن
نه‌اش بیم ننگی، نه پروای نامی

زمانی فشردی و گاهی شکستی
گلوی تذروی و بال حمامی

از آن خدعه، آگاه مرغ دانا
بصیاد داد از بلندی سلامی

بپرسید این منظر جانفزا چیست
که دارد شکوه و صفای تمامی

بگفتا، سرائی است آباد و ایمن
فرود آی از بهر گشت و خرامی

خریدار ملک امان شو، چه حاصل
ز سرگشتگیهای عمر حرامی

بخندید، کاین خانه نتوان خریدن
که مشتی نخ است و ندارد دوامی

نماند بغیر از پر و استخوانی
از آن کو نهد سوی این خانه گامی

نبندیم چشم و نیفتیم در چه
نبخشیم چیزی، نخواهیم وامی

بدامان و دست تو، هر قطرهٔ خون
مرا داده است از بلائی پیام

فریب جهان، پخته کردست ما را
تو، آتش نگه‌دار از بهر خامی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مادر دوراندیش
گوهر بعدی:مست و هشیار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.