۱۰۷۹ بار خوانده شده

رنج نخست

خلید خار درشتی بپای طفلی خرد
بهم برآمد و از پویه باز ماند و گریست

بگفت مادرش این رنج اولین قدم است
ز خار حادثه، تیه وجود خالی نیست

هنوز نیک و بد زندگی بدفتر عمر
نخوانده‌ای و بچشم تو راه و چاه، یکیست

ز پای، چون تو در افتاده‌اند بس طفلان
نیوفتاده درین سنگلاخ عبرت، کیست

ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی
خطا نکرده، صواب و خطا چه دانی چیست

دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند
کسیکه زود دل آزرده گشت دیر نزیست

ز عهد کودکی، آمادهٔ بزرگی شو
حجاب ضعف چو از هم گسست، عزم قویست

بچشم آنکه درین دشت، چشم روشن بست
تفاوتی نکند، گر ده است چه، یا بیست

چو زخم کارگر آمد، چه سر، چه سینه، چه پای
چو سال عمر تبه شد، چه یک، چه صد، چه دویست

هزار کوه گرت سد ره شوند، برو
هزار ره گرت از پا در افکنند، بایست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رفوی وقت
گوهر بعدی:روباه نفس
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۸/۱۸ ۲۱:۳۶

معنی‌هزار‌کوه‌گرت‌سد‌ره‌شوند‌برو