۳۸۱ بار خوانده شده

بام شکسته

بادی وزید و لانهٔ خردی خراب کرد
بشکست بامکی و فرو ریخت بر سری

لرزید پیکری و تبه گشت فرصتی
افتاد مرغکی وز خون سرخ شد پری

از ظلم رهزنی، ز رهی ماند رهروی
از دستبرد حادثه‌ای، بسته شد دری

از هم گسست رشتهٔ عهد و مودتی
نابود گشت نام و نشانی ز دفتری

فریاد شوق دیگر از آن لانه برنخاست
و آن خار و خس فکنده شد آخر در آذری

ناچیز گشت آرزوی چند ساله‌ای
دور اوفتاد کودک خردی ز مادری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بازی زندگی
گوهر بعدی:بلبل و مور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.