۸۹۰ بار خوانده شده

آتش دل

به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست

بنفشه مژده ی نوروز می دهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست

به جز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است
به هر رخی که درین منظر است زیب و فریست

جواب داد که من نیز صاحب هنرم
درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست

میان آتشم و هیچگه نمی سوزم
هماره بر سرم از جور آسمان شرریست

علامت خطر است این قبای خون آلود
هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست

بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد
به دست رهزن گیتی هماره نیشتریست

خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
ولی میانِ ز شب تا سحرگهان، اگریست

از آن، زمانه به ما ایستادگی آموخت
که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست

یکی نظر به گل افکند و دیگری به گیاه
ز خوب و زشت چه منظور، هر که را نظریست

نه هر نسیم که اینجاست بر تو می گذرد
صبا صباست، به هر سبزه و گلش گذریست

میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست

تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
به فقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست

ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست

هنر نمای نبودم بدین هنرمندی
سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست

گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست

تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی
هنوز آنچه تو را می نماید آستریست

از آن، دراز نکردم سخن درین معنی
که کار زندگی لاله کار مختصریست

خوش آنکه نام نکوئی به یادگار گذاشت
که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست

کسی که در طلب نام نیک رنج کشید
اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:آرزوها (۱)
نظرها و حاشیه ها
Avatar نقش کاربری
م.ط.د
۱۴۰۲/۱۱/۱۱ ۱۵:۳۱

خوش آنکه نام نکوئی به یادگار گذاشت
که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست
اشعار خانم پروین نغز و پرمعنا هستند.بیت فوق شاهدی بر این مدعاست.