۳۲۴ بار خوانده شده

تکه ۱۱

رفت آن کم بر تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود

از سر ناز وز سر خوبی
هر دمی با منت عتابی بود

وعده‌های خوشم همی داد
گویی آن وعده‌ها سرابی بود

روزگار وصال چون بگذشت
گویی آن روزگار خوابی بود

بر کف من ز دست ساقی بزم
هر نفس ساغر شرابی بود

خستهٔ مانده‌ام نمی‌پرسی
که مرا خستهٔ خرابی بود

حبذا آنکه از زکات لبت
عاشقان تو را نصابی بود

سعدیا چون زمان وصل گذشت؟
ای دریغا که چون سرابی بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تکه ۱۰
گوهر بعدی:تکه ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.