۳۴۹ بار خوانده شده

قطعه شمارهٔ ۱۹

گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش
کای رشک آفتاب جمال منیر تو

شهری بر آتش غم هجران بسوختی
اول منم به قید محبت اسیر تو

انعام کن به گوشهٔ چشم ارادتی
تا بندهٔ تو باشم و منت پذیر تو

صاحبدلی به تربیتم گفت زینهار
غوغا مکن که دوست ندارد نفیر تو

شاهد منجمست چه حاجت به شرح حال
در وی نگاه کن که بداند ضمیر تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۸ - سیه گلیم
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.