۳۷۸ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳

هر چیز کزان بتر نباشد
از مصلحتی به در نباشد

شری که به خیر باز گردد
آن خیر بود که شر نباشد

احوال برادرم شنیدی
فی الجمله تو را خبر نباشد

خرمای به طرح داده بودند
جرم بد از این بتر نباشد

اطفال و کسان و هم رفیقان
خرما بخورند و زر نباشد

آنگه چه محصلی فرستی
ترکی که ازو بتر نباشد

چندان بزنندش ای خداوند
کز خانه رهش به در نباشد

خرمای به طرح اگر ببخشد
از اهل کرم هدر نباشد

تا وقت صبر بود کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد

آیین وفا و مهربانی
در شهر شما مگر نباشد

در فارس چنین نمک ندیدم
در مصر چنین شکر نباشد

هر شب برود ز چشم سعدی
صد قطره که جز گهر نباشد

ما از سر مهر با تو گفتیم
باشد که کسی خبر نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله فی مدح ابش بنت سعد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.