۱۱۳۹ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت

هران نصیبه که پیش از وجود ننهادست
هر آنکه در طلبش سعی می‌کند بادست

سر قبول بباید نهاد و گردن طوع
که هرچه حاکم عادل کند نه بیدادست

کلید فتح اقالیم در خزاین اوست
کسی به قوت بازوی خویش نگشادست

به چشم طایفه‌ای کژ همی نماید نقش
گمان برند که نقاش غیراستادست

اگر تو دیده‌وری نیک و بد ز حق بینی
دو بینی از قبل چشم احول افتادست

همان که زرع و نخیل آفرید و روزی داد
ملخ به خوردن روزی هم او فرستادست

چو نیک درنگری آنکه می‌کند فریاد
ز دست خوی بد خویشتن به فریادست

تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک
به یاد دار که این پندم از پدر یادست

اگر به پای بپویی وگر به سر بروی
مقسمت ندهد روزیی که ننهادست

خدای راست بزرگی و ملک بی‌انباز
به دیگران که توبینی به عاریت دادست

گر اهل معرفتی دل در آخرت بندی
نه در خرابهٔ دنیا که محنت آبادست

به خاک بر مرو ای آدمی به کشی و ناز
که خاک پای تو همچون تو آدمی زادست

جهان بر آب نهادست و عاقلان دانند
که روی آب نه جای قرار و بنیادست

رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی
که هرکه بندهٔ فرمان حق شد آزادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در وصف بهار
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.