۴۶۷ بار خوانده شده

غزل ۵۷

آستین بر روی و نقشی در میان افکنده‌ای
خویشتن پنهان و شوری در جهان افکنده‌ای

همچنان در غنچه و آشوب استیلای عشق
در نهاد بلبل فریاد خوان افکنده‌ای

هر یکی نادیده از رویت نشانی می‌دهند
پرده بردار ای که خلقی در گمان افکنده‌ای

آنچنان رویت نمی‌باید که با بیچارگان
در میان آری حدیثی در میان افکنده‌ای

هیچ نقاشت نمی‌بیند که نقشی بر کند
و آنکه دید از حیرتش کلک از بنان افکنده‌ای

این دریغم می‌کشد کافکنده‌ای اوصاف خویش
در زبان عام و خاصان را زبان افکنده‌ای

حاکمی بر زیردستان هر چه فرمایی رواست
پنجهٔ زورآزما با ناتوان افکنده‌ای

چون صدف امید می‌دارم که لؤلؤیی شود
قطره‌ای کز ابر لطفم در دهان افکنده‌ای

سر به خدمت می‌نهادم چون بدیدم نیک باز
چون سر سعدی بسی بر آستان افکنده‌ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۶
گوهر بعدی:غزل ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.