۵۸۸ بار خوانده شده

غزل ۵۶

ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی
تا درد نیاشامی، زین درد نیارامی

ملک صمدیت را، چه سود و زیان دارد
گر حافظ قرآنی، یا عابد اصنامی

زهدت به چه کار آید، گر راندهٔ درگاهی؟
کفرت چه زیان دارد، گر نیک سرانجامی

بیچارهٔ توفیقند، هم صالح و هم طالح
درماندهٔ تقدیرند، هم عارف و هم عامی

جهدت نکند آزاد، ای صید که در بندی
سودت نکند پرواز، ای مرغ که در دامی

جامی چه بقا دارد، در رهگذر سنگی؟
دور فلک آن سنگست، ای خواجه تو آن جامی

این ملک خلل گیرد، گر خود ملک رومی
وین روز به شام آید، گر پادشه شامی

کام همه دنیا را، بر هیچ منه سعدی
چون با دگری باید، پرداخت به ناکامی

گر عاقل و هشیاری، وز دل خبری داری
تا آدمیت خوانند، ورنه کم از انعامی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۵
گوهر بعدی:غزل ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.