۷۹۱ بار خوانده شده

گفتار اندر بخشایش بر ناتوانان و شکر نعمت حق در توانایی

نداند کسی قدر روز خوشی
مگر روزی افتد به سختی کشی

زمستان درویش در تنگ سال
چه سهل است پیش خداوند مال

سلیمی که یک چند نالان نخفت
خداوند را شکر صحت نگفت

چو مردانه‌رو باشی و تیز پای
به شکرانه باکند پایان بپای

به پیر کهن بر ببخشد جوان
توانا کند رحم بر ناتوان

چه دانند جیحونیان قدر آب
ز واماندگان پرس در آفتاب

عرب را که در دجله باشد قعود
چه غم دارد از تشنگان زرود

کسی قیمت تندرستی شناخت
که یک چند بیچاره در تب گداخت

تو را تیره شب کی نماید دراز
که غلطی ز پهلو به پهلوی ناز؟

براندیش از افتان و خیزان تب
که رنجور داند درازای شب

به بانگ دهل خواجه بیدار گشت
چه داند شب پاسبان چون گذشت؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گفتار اندر گزاردن شکر نعمتها
گوهر بعدی:حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.