۶۲۹ بار خوانده شده

گفتار اندر صنع باری عز اسمه در ترکیب خلقت انسان

ببین تا یک انگشت از چند بند
به صنع الهی به هم درفگند

پس آشفتگی باشد و ابلهی
که انگشت بر حرف صنعش نهی

تأمل کن از بهر رفتار مرد
که چند استخوان پی زد و وصل کرد

که بی گردش کعب و زانو و پای
نشاید قدم بر گرفتن ز جای

ازان سجده بر آدمی سخت نیست
که در صلب او مهره یک لخت نیست

دو صد مهره در یکدگر ساخته‌ست
که گل مهره‌ای چون تو پرداخته‌ست

رگت بر تن است ای پسندیده خوی
زمینی در او سیصد و شصت جوی

بصر در سر و فکر و رای و تمیز
جوارح به دل، دل به دانش عزیز

بهایم به روی اندر افتاده خوار
تو همچون الف بر قدمها سوار

نگون کرده ایشان سر از بهر خور
تو آری به عزت خورش پیش سر

نزیبد تو را با چنین سروری
که سر جز به طاعت فرود آوری

به انعام خود دانه دادت نه کاه
نکردت چو انعام سر در گیاه

ولیکن بدین صورت دلپذیر
فرفته مشو، سیرت خوب گیر

ره راست باید نه بالای راست
که کافر هم از روی صورت چو ماست

خردمند طبعان منت شناس
بدوزند نعمت به میخ سپاس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:حکایت اندر معنی شکر منعم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.