۵۷۶ بار خوانده شده

گفتار اندر پرهیز کردن از صحبت احداث

خرابت کند شاهد خانه کن
برو خانه آباد گردان به زن

نشاید هوس باختن با گلی
که هر بامدادش بود بلبلی

چو خود را به هر مجلسی شمع کرد
تو دیگر چو پروانه گردش مگرد

زن خوب خوش خوی آراسته
چه ماند به نادان نو خاسته؟

در او دم چو غنچه دمی از وفا
که از خنده افتد چو گل در قفا

نه چون کودک پیچ بر پیچ شنگ
که چون مقل نتوان شکستن به سنگ

مبین دل فریبش چو حور بهشت
کزان روی دیگر چو غول است زشت

گرش پای بوسی نداردت پاس
ورش خاک باشی نداند سپاس

سر از مغز و دست از درم کن تهی
چو خاطر به فرزند مردم دهی

مکن بد به فرزند مردم نگاه
که فرزند خویشت برآید تباه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.