۴۳۱ بار خوانده شده

حکایت

دوکس گرد دیدند و آشوب و جنگ
پراگنده نعلین و پرنده سنگ

یکی فتنه دید از طرف بر شکست
یکی در میان آمد و سر شکست

کسی خوشتر از خویشتن دار نیست
که با خوب و زشت کسش کار نیست

تو را دیده در سر نهادند و گوش
دهن جای گفتار و دل جای هوش

مگر بازدانی نشیب از فراز
نگویی که این کوته است، آن دراز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.