۱۲۵۳ بار خوانده شده

حکایت

یکی ناسزا گفت در وقت جنگ
گریبان دریدند وی را به چنگ

قفا خورده گریان وعریان نشست
جهاندیده‌ای گفتش ای خودپرست

چو غنچه گرت بسته بودی دهن
دریده ندیدی چو گل پیرهن

سراسیمه گوید سخن بر گزاف
چو طنبور بی مغز بسیار لاف

نبینی که آتش زبان است و بس
به آبی توان کشتنش در نفس؟

اگر هست مرد از هنر بهره‌ور
هنر خود بگوید نه صاحب هنر

اگر مشک خالص نداری مگوی
ورت هست خود فاش گردد به بوی

به سوگند گفتن که زر مغربی است
چه حاجت؟ محک خود بگوید که چیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی
گوهر بعدی:حکایت عضد و مرغان خوش آواز
نظرها و حاشیه ها
الناز چوپانی
۱۴۰۰/۱۱/۳ ۰۲:۵۶

معنی بیت :«اگر مشک خالص نداری مگوی
ورت هست خود فاش گردد به بوی»

گوهرین: این بیت و سایر ابیات پایانی این شعر سعدی به طور کلی به این موضوع اشاره دارند که اگر فردی خصلت نیکو داشته باشد، این ویژگی در کردار و عمل او نمایان خواهد شد و نیازی نیست که آن را با زبان برای دیگران بازگو کند. این بیت همان ضرب المثل معروف است که می گوید "مشک آنست که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید" در اینجا هم سعدی می گوید اگر مشک خالص نداری که نباید صحبتی درباره آن بکنی، اگر هم داشته باشی که از بوی آن مشخص می شود.