۳۷۸ بار خوانده شده

حکایت

یکی در نشابور دانی چه گفت
چو فرزندش از فرض خفتن بخفت؟

توقع مدار ای پسر گر کسی
که بی سعی هرگز به منزل رسی

سمیلان چو بر می‌نگیرد قدم
وجودی است بی منفعت چون عدم

طمع دار سود و بترس از زیان
که بی بهره باشند فارغ زیان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.