۳۱۸ بار خوانده شده
و من كتاب له عليهالسلام إليه أيضا أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ آنَ لَكَ أَنْ تَنْتَفِعَ بِاللَّمْحِ اَلْبَاصِرِ مِنْ عِيَانِ اَلْأُمُورِ فَقَدْ سَلَكْتَ مَدَارِجَ أَسْلاَفِكَ بِادِّعَائِكَ اَلْأَبَاطِيلَ وَ اِقْتِحَامِكَ غُرُورَ اَلْمَيْنِ وَ اَلْأَكَاذِيبِ وَ بِانْتِحَالِكَ مَا قَدْ عَلاَ عَنْكَ
پس از ياد خدا و درود! معاويه! وقت آن رسيده است كه از حقائق آشكار پند گيرى، تو با ادّعاهاى باطل همان راه پدرانت را مىپيمايى، خود را در دروغ و فريب افكندى، و خود را به آنچه برتر از شأن تو است نسبت مىدهى
وَ اِبْتِزَازِكَ لِمَا قَدِ اُخْتُزِنَ دُونَكَ فِرَاراً مِنَ اَلْحَقِّ وَ جُحُوداً لِمَا هُوَ أَلْزَمُ لَكَ مِنْ لَحْمِكَ وَ دَمِكَ مِمَّا قَدْ وَعَاهُ سَمْعُكَ وَ مُلِئَ بِهِ صَدْرُكَ فَمَا ذَا بَعْدَ اَلْحَقِّ إِلاَّ اَلضَّلاَلُ اَلْمُبِينُ وَ بَعْدَ اَلْبَيَانِ إِلاَّ اَللَّبْسُ
و به چيزى دست دراز مىكنى كه از تو باز داشتهاند، و به تو نخواهد رسيد. اين همه را براى فرار كردن از حق، و انكار آنچه را كه از گوشت و خون تو لازمتر است، انجام مىدهى، حقايقى كه گوش تو آنها را شنيده و از آنها آگاهى دارى، آيا پس از روشن شدن راه حق، جز گمراهى آشكار چيز ديگرى يافت خواهد شد؟ و آيا پس از بيان حق، جز اشتباه كارى وجود خواهد داشت
فَاحْذَرِ اَلشُّبْهَةَ وَ اِشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا فَإِنَّ اَلْفِتْنَةَ طَالَمَا أَغْدَفَتْ جَلاَبِيبَهَا وَ أَغْشَتِ اَلْأَبْصَارَ ظُلْمَتُهَا
از شبهه و حق پوشى بپرهيز، فتنهها دير زمانى است كه پردههاى سياه خود را گسترانده، و ديدههايى را كور كرده است
وَ قَدْ أَتَانِي كِتَابٌ مِنْكَ ذُو أَفَانِينَ مِنَ اَلْقَوْلِ ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ اَلسِّلْمِ وَ أَسَاطِيرَ لَمْ يَحُكْهَا مِنْكَ عِلْمٌ وَ لاَ حِلْمٌ
نامهاى از تو به دست من رسيد كه در سخن پردازى از هر جهت آراسته، امّا از صلح و دوستى نشانهاى نداشت، و آكنده از افسانههايى بود كه هيچ نشانى از دانش و بردبارى در آن به چشم نمىخورد
أَصْبَحْتَ مِنْهَا كَالْخَائِضِ فِي اَلدَّهَاسِ وَ اَلْخَابِطِ فِي اَلدِّيمَاسِ وَ تَرَقَّيْتَ إِلَى مَرْقَبَةٍ بَعِيدَةِ اَلْمَرَامِ نَازِحَةِ اَلْأَعْلاَمِ تَقْصُرُ دُونَهَا اَلْأَنُوقُ وَ يُحَاذَى بِهَا اَلْعَيُّوقُ
در نوشتن اين نامه كسى را مانى كه پاى در گل فرو رفته، و در بيغولهها سرگردان است، مقامى را مىطلبى كه از قدر و ارزش تو والاتر است، و هيچ عقابى را توان پرواز بر فراز آن نيست و چون ستارۀ دور دست «عيّوق» از تو دور است
وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ تَلِيَ لِلْمُسْلِمِينَ بَعْدِي صَدْراً أَوْ وِرْداً أَوْ أُجْرِيَ لَكَ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ عَقْداً أَوْ عَهْداً
پناه بر خدا كه پس از من ولايت مسلمانان را بر عهده گيرى، و سود و زيان آن را بپذيرى، يا براى تو با يكى از مسلمانان پيمانى يا قراردادى را امضا كنم
فَمِنَ اَلْآنَ فَتَدَارَكْ نَفْسَكَ وَ اُنْظُرْ لَهَا فَإِنَّكَ إِنْ فَرَّطْتَ حَتَّى يَنْهَدَ إِلَيْكَ عِبَادُ اَللَّهِ أُرْتِجَتْ عَلَيْكَ اَلْأُمُورُ وَ مُنِعْتَ أَمْراً هُوَ مِنْكَ اَلْيَوْمَ مَقْبُولٌ وَ اَلسَّلاَمُ
از هم اكنون خود را درياب، و چارهاى بينديش، كه اگر كوتاهى كنى، و براى در هم كوبيدنت بندگان خدا برخيزند، درهاى نجات بروى تو بسته خواهد شد، و آنچه را كه امروز از تو مىپذيرند فردا نخواهند پذيرفت، با درود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
پس از ياد خدا و درود! معاويه! وقت آن رسيده است كه از حقائق آشكار پند گيرى، تو با ادّعاهاى باطل همان راه پدرانت را مىپيمايى، خود را در دروغ و فريب افكندى، و خود را به آنچه برتر از شأن تو است نسبت مىدهى
وَ اِبْتِزَازِكَ لِمَا قَدِ اُخْتُزِنَ دُونَكَ فِرَاراً مِنَ اَلْحَقِّ وَ جُحُوداً لِمَا هُوَ أَلْزَمُ لَكَ مِنْ لَحْمِكَ وَ دَمِكَ مِمَّا قَدْ وَعَاهُ سَمْعُكَ وَ مُلِئَ بِهِ صَدْرُكَ فَمَا ذَا بَعْدَ اَلْحَقِّ إِلاَّ اَلضَّلاَلُ اَلْمُبِينُ وَ بَعْدَ اَلْبَيَانِ إِلاَّ اَللَّبْسُ
و به چيزى دست دراز مىكنى كه از تو باز داشتهاند، و به تو نخواهد رسيد. اين همه را براى فرار كردن از حق، و انكار آنچه را كه از گوشت و خون تو لازمتر است، انجام مىدهى، حقايقى كه گوش تو آنها را شنيده و از آنها آگاهى دارى، آيا پس از روشن شدن راه حق، جز گمراهى آشكار چيز ديگرى يافت خواهد شد؟ و آيا پس از بيان حق، جز اشتباه كارى وجود خواهد داشت
فَاحْذَرِ اَلشُّبْهَةَ وَ اِشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا فَإِنَّ اَلْفِتْنَةَ طَالَمَا أَغْدَفَتْ جَلاَبِيبَهَا وَ أَغْشَتِ اَلْأَبْصَارَ ظُلْمَتُهَا
از شبهه و حق پوشى بپرهيز، فتنهها دير زمانى است كه پردههاى سياه خود را گسترانده، و ديدههايى را كور كرده است
وَ قَدْ أَتَانِي كِتَابٌ مِنْكَ ذُو أَفَانِينَ مِنَ اَلْقَوْلِ ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ اَلسِّلْمِ وَ أَسَاطِيرَ لَمْ يَحُكْهَا مِنْكَ عِلْمٌ وَ لاَ حِلْمٌ
نامهاى از تو به دست من رسيد كه در سخن پردازى از هر جهت آراسته، امّا از صلح و دوستى نشانهاى نداشت، و آكنده از افسانههايى بود كه هيچ نشانى از دانش و بردبارى در آن به چشم نمىخورد
أَصْبَحْتَ مِنْهَا كَالْخَائِضِ فِي اَلدَّهَاسِ وَ اَلْخَابِطِ فِي اَلدِّيمَاسِ وَ تَرَقَّيْتَ إِلَى مَرْقَبَةٍ بَعِيدَةِ اَلْمَرَامِ نَازِحَةِ اَلْأَعْلاَمِ تَقْصُرُ دُونَهَا اَلْأَنُوقُ وَ يُحَاذَى بِهَا اَلْعَيُّوقُ
در نوشتن اين نامه كسى را مانى كه پاى در گل فرو رفته، و در بيغولهها سرگردان است، مقامى را مىطلبى كه از قدر و ارزش تو والاتر است، و هيچ عقابى را توان پرواز بر فراز آن نيست و چون ستارۀ دور دست «عيّوق» از تو دور است
وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ تَلِيَ لِلْمُسْلِمِينَ بَعْدِي صَدْراً أَوْ وِرْداً أَوْ أُجْرِيَ لَكَ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ عَقْداً أَوْ عَهْداً
پناه بر خدا كه پس از من ولايت مسلمانان را بر عهده گيرى، و سود و زيان آن را بپذيرى، يا براى تو با يكى از مسلمانان پيمانى يا قراردادى را امضا كنم
فَمِنَ اَلْآنَ فَتَدَارَكْ نَفْسَكَ وَ اُنْظُرْ لَهَا فَإِنَّكَ إِنْ فَرَّطْتَ حَتَّى يَنْهَدَ إِلَيْكَ عِبَادُ اَللَّهِ أُرْتِجَتْ عَلَيْكَ اَلْأُمُورُ وَ مُنِعْتَ أَمْراً هُوَ مِنْكَ اَلْيَوْمَ مَقْبُولٌ وَ اَلسَّلاَمُ
از هم اكنون خود را درياب، و چارهاى بينديش، كه اگر كوتاهى كنى، و براى در هم كوبيدنت بندگان خدا برخيزند، درهاى نجات بروى تو بسته خواهد شد، و آنچه را كه امروز از تو مىپذيرند فردا نخواهند پذيرفت، با درود
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:نامه به معاویه در جواب نامه اش
گوهر بعدی:نامه به عبد الله بن عباس در شناخت جایگاه غم و شادی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.