۴۰۶ بار خوانده شده

جواب نامه معاويه

و من كتاب له عليه‌السلام إلى معاوية جوابا قال الشريف و هو من محاسن الكتب
(جواب نامه معاويه: كه يكى از نيكوترين نامه‌هاى امام است كه پس از جنگ جمل در سال 36 هجرى نوشته شد)

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِي كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِيهِ اِصْطِفَاءَ اَللَّهِ مُحَمَّداً صلى‌الله‌عليه‌وآله لِدِينِهِ وَ تَأْيِيدَهُ إِيَّاهُ لِمَنْ أَيَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ
پس از ياد خدا و درود! نامه شما رسيد، كه در آن نوشتيد، خداوند محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را براى دينش برگزيد، و با يارانش او را تأييد كرد

فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا اَلدَّهْرُ مِنْكَ عَجَباً إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلاَءِ اَللَّهِ تَعَالَى عِنْدَنَا وَ نِعْمَتِهِ عَلَيْنَا فِي نَبِيِّنَا فَكُنْتَ فِي ذَلِكَ كَنَاقِلِ اَلتَّمْرِ إِلَى هَجَرَ أَوْ دَاعِي مُسَدِّدِهِ إِلَى اَلنِّضَالِ
راستى روزگار چه چيزهاى شگفتى از تو بر ما آشكار كرده است! تو مى‌خواهى ما را از آنچه خداوند به ما عنايت فرمود، آگاه كنى‌؟ و از نعمت وجود پيامبر با خبرمان سازى‌؟ داستان تو داستان كسى را ماند كه خرما به سرزمين پر خرماى «هجر» برد يا استاد خود را به مسابقه دعوت كند

وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ اَلنَّاسِ فِي اَلْإِسْلاَمِ فُلاَنٌ وَ فُلاَنٌ فَذَكَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اِعْتَزَلَكَ كُلُّهُ وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ يَلْحَقْكَ ثَلْمُهُ وَ مَا أَنْتَ وَ اَلْفَاضِلَ وَ اَلْمَفْضُولَ وَ اَلسَّائِسَ وَ اَلْمَسُوسَ
و پنداشتى كه برترين انسان‌ها در اسلام فلان كس، و فلان شخص است‌؟ چيزى را ياد آورده‌اى كه اگر اثبات شود هيچ ارتباطى به تو ندارد، و اگر دروغ هم باشد به تو مربوط‍‌ نمى‌شود، تو را با انسانهاى برتر و غير برتر، سياستمدار و غير سياستمدار چه كار است

وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ اَلطُّلَقَاءِ وَ اَلتَّمْيِيزَ بَيْنَ اَلْمُهَاجِرِينَ اَلْأَوَّلِينَ وَ تَرْتِيبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِيفَ طَبَقَاتِهِمْ هَيْهَاتَ لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا وَ طَفِقَ يَحْكُمُ فِيهَا مَنْ عَلَيْهِ اَلْحُكْمُ لَهَا
اسيران آزاد شده و فرزندانشان را چه رسد به تشخيص امتيازات ميان مهاجران نخستين، و ترتيب درجات، و شناسايى منزلت و مقام آنان! هرگز! خود را در چيزى قرار مى‌دهى كه از آن بيگانه‌اى، حال كار بدين جا كشيد كه محكوم حاكم باشد

أَ لاَ تَرْبَعُ أَيُّهَا اَلْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِكَ وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِكَ وَ تَتَأَخَّرُ حَيْثُ أَخَّرَكَ اَلْقَدَرُ فَمَا عَلَيْكَ غَلَبَةُ اَلْمَغْلُوبِ وَ لاَ ظَفَرُ اَلظَّافِرِ وَ إِنَّكَ لَذَهَّابٌ فِي اَلتِّيهِ رَوَّاغٌ عَنِ اَلْقَصْدِ
اى مرد چرا بر سر جايت نمى‌نشينى‌؟ و كوتاهى كردن‌هايت را به ياد نمى‌آورى‌؟ و به منزلت عقب مانده‌ات باز نمى‌گردى‌؟ برترى ضعيفان، و پيروزى پيروزمندان در اسلام با تو چه ارتباطى دارد؟ تو همواره در بيابان گمراهى سرگردان، و از راه راست روى گردانى

أَ لاَ تَرَى غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اَللَّهِ أُحَدِّثُ أَنَّ قَوْماً اُسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اَللَّهِ تَعَالَى مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ
«آنچه مى‌گويم براى آگاهاندن تو نيست، بلكه براى ياد آورى نعمت‌هاى خدا مى‌گويم» آيا نمى‌بينى جمعى از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسيدند؟ و هر كدام داراى فضيلتى بودند

حَتَّى إِذَا اُسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيِّدُ اَلشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلاَتِهِ عَلَيْهِ
امّا آنگاه كه شهيد ما «حمزه» شربت شهادت نوشيد، او را سيّد الشهداء خواندند، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در نماز بر پيكر او بجاى پنج تكبير، هفتاد تكبير گفت

أَ وَ لاَ تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِيلَ اَلطَّيَّارُ فِي اَلْجَنَّةِ وَ ذُو اَلْجَنَاحَيْنِ
آيا نمى‌بينى‌؟ گروهى كه دستشان در جهاد قطع شد، و هر كدام فضيلتى داشتند، امّا چون بر يكى از ما ضربتى وارد شد و دستش قطع گرديد، طيّارش خواندند؟ كه با دو بال در آسمان بهشت پرواز مى‌كند

وَ لَوْ لاَ مَا نَهَى اَللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْكِيَةِ اَلْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَكَرَ ذَاكِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ تَمُجُّهَا آذَانُ اَلسَّامِعِينَ فَدَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ اَلرَّمِيَّةُ فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ اَلنَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا
و اگر خدا نهى نمى‌فرمود كه مرد خود را بستايد، فضائل فراوانى را بر مى‌شمردم، كه دل‌هاى آگاه مؤمنان آن را شناخته، و گوش‌هاى شنوندگان با آن آشناست.

لَمْ يَمْنَعْنَا قَدِيمُ عِزِّنَا وَ لاَ عَادِيُّ طَوْلِنَا عَلَى قَوْمِكَ أَنْ خَلَطْنَاكُمْ بِأَنْفُسِنَا فَنَكَحْنَا وَ أَنْكَحْنَا فِعْلَ اَلْأَكْفَاءِ وَ لَسْتُمْ هُنَاكَ وَ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ
اينكه با شما طرح خويشاوندى ريختم، ما از طايفه شما همسر گرفتيم، و شما از طايفه ما همسر انتخاب كرديد، و برابر با شما رفتار كرديم، عزّت گذشته، و فضيلت پيشين را از ما باز نمى‌دارد، شما چگونه با ما برابريد كه

وَ مِنَّا اَلنَّبِيُّ وَ مِنْكُمُ اَلْمُكَذِّبُ وَ مِنَّا أَسَدُ اَللَّهِ وَ مِنْكُمْ أَسَدُ اَلْأَحْلاَفِ وَ مِنَّا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ مِنْكُمْ صِبْيَةُ اَلنَّارِ وَ مِنَّا خَيْرُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ وَ مِنْكُمْ حَمَّالَةُ اَلْحَطَبِ فِي كَثِيرٍ مِمَّا لَنَا وَ عَلَيْكُمْ
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ماست، و دروغگوى رسوا از شما، حمزۀ شير خدا (اسد اللّه) از ماست، و ابو سفيان، (اسد الاحلاف) از شما، دو سيّد جوانان اهل بهشت از ما، و كودكان در آتش افكنده شده از شما، و بهترين زنان جهان از ما، و زن هيزم كش دوزخيان از شما، از ما اين همه فضيلت‌ها، و از شما آن همه رسوايى‌هاست

فَإِسْلاَمُنَا قَدْ سُمِعَ وَ جَاهِلِيَّتُنَا لاَ تُدْفَعُ وَ كِتَابُ اَللَّهِ يَجْمَعُ لَنَا مَا شَذَّ عَنَّا وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ
اسلام ما را همه شنيده، و شرافت ما را همه ديده‌اند، و كتاب خدا براى ما فراهم آورد آنچه را به ما نرسيده كه خداى سبحان فرمود: «خويشاوندان، بعضى سزاوارترند بر بعض ديگر در كتاب خدا

وَ قَوْلُهُ تَعَالَى إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِيمَ لَلَّذِينَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِيُّ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَللّٰهُ وَلِيُّ اَلْمُؤْمِنِينَ فَنَحْنُ مَرَّةً أَوْلَى بِالْقَرَابَةِ وَ تَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ
و خداى سبحان فرمود: «شايسته‌ترين مردم به ابراهيم، كسانى هستند كه از او پيروى دارند، و اين پيامبر و آنان كه ايمان آوردند و خدا ولىّ‌ مؤمنان است». پس ما يك بار به خاطر خويشاوندى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و بار ديگر به خاطر اطاعت از خدا، به خلافت سزاوارتريم

وَ لَمَّا اِحْتَجَّ اَلْمُهَاجِرُونَ عَلَى اَلْأَنْصَارِ يَوْمَ اَلسَّقِيفَةِ بِرَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله فَلَجُوا عَلَيْهِمْ فَإِنْ يَكُنِ اَلْفَلَجُ بِهِ فَالْحَقُّ لَنَا دُونَكُمْ وَ إِنْ يَكُنْ بِغَيْرِهِ فَالْأَنْصَارُ عَلَى دَعْوَاهُمْ
و آنگاه كه مهاجرين در روز سقيفه با انصار گفتگو و اختلاف داشتند، تنها با ذكر خويشاوندى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان پيروز گرديدند، اگر اين دليل برترى است پس حق با ماست نه با شما، و اگر دليل ديگرى داشتند ادّعاى انصار به جاى خود باقى است

وَ زَعَمْتَ أَنِّي لِكُلِّ اَلْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ فَإِنْ يَكُنْ ذَلِكَ كَذَلِكَ فَلَيْسَتِ اَلْجِنَايَةُ عَلَيْكَ فَيَكُونَ اَلْعُذْرُ إِلَيْكَ وَ تِلْكَ شَكَاةٌ ظَاهِرٌ عَنْكَ عَارُهَا
معاويه، تو پندارى كه بر تمام خلفا حسد ورزيده‌ام‌؟ و بر همه آنها شوريده‌ام‌؟ اگر چنين شده باشد جنايتى بر تو نرفته كه از تو عذر خواهى كنم. «و آن شكوه‌هايى است كه ننگ آن دامنگير تو نيست

وَ قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ اَلْجَمَلُ اَلْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَايِعَ وَ لَعَمْرُ اَللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ
و گفته‌اى كه مرا چونان شتر مهار كرده به سوى بيعت مى‌كشاندند. سوگند به خدا! خواستى نكوهش كنى، امّا ستودى، خواستى رسوا سازى كه خود را رسوا كرده‌اى

وَ مَا عَلَى اَلْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شَاكّاً فِي دِينِهِ وَ لاَ مُرْتَاباً بِيَقِينِهِ وَ هَذِهِ حُجَّتِي إِلَى غَيْرِكَ قَصْدُهَا وَ لَكِنِّي أَطْلَقْتُ لَكَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ مِنْ ذِكْرِهَا
مسلمان را چه باك كه مظلوم واقع شود، ما دام كه در دين خود ترديد نداشته، و در يقين خود شك نكند، اين دليل را آورده‌ام حتّى براى غير تو كه پند گيرند، و آن را كوتاه آوردم به مقدارى كه از خاطرم گذشت

ثُمَّ ذَكَرْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِي وَ أَمْرِ عُثْمَانَ فَلَكَ أَنْ تُجَابَ عَنْ هَذِهِ لِرَحِمِكَ مِنْهُ فَأَيُّنَا كَانَ أَعْدَى لَهُ وَ أَهْدَى إِلَى مَقَاتِلِهِ أَ مَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اِسْتَكَفَّهُ أَمْ مَنِ اِسْتَنْصَرَهُ فَتَرَاخَى عَنْهُ وَ بَثَّ اَلْمَنُونَ إِلَيْهِ حَتَّى أَتَى قَدَرُهُ عَلَيْهِ
سپس كار مرا با عثمان به ياد آوردى، تو بايد پاسخ دهى كه از خويشاوندان او مى‌باشى! راستى كدام يك از ما دشمنى‌اش با عثمان بيشتر بود؟ و راه را براى كشندگانش فراهم آورد؟ آن كس كه به او يارى رساند، و از او خواست به جايش بنشيند، و به كار مردم رسد؟ يا آن كه از او يارى خواست و دريغ كرد؟ و به انتظار نشست تا مرگش فرا رسد

كَلاَّ وَ اَللَّهِ لَ قَدْ يَعْلَمُ اَللّٰهُ اَلْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ اَلْقٰائِلِينَ لِإِخْوٰانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنٰا وَ لاٰ يَأْتُونَ اَلْبَأْسَ إِلاّٰ قَلِيلاً
نه، هرگز، به خدا سوگند: «خداوند باز دارندگان از جنگ را در ميان شما مى‌شناسد، و آنان را كه برادران خود را به سوى خويش مى‌خوانند، و جز لحظه‌هاى كوتاهى در نبرد حاضر نمى‌شوند

وَ مَا كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ عَلَيْهِ أَحْدَاثاً فَإِنْ كَانَ اَلذَّنْبُ إِلَيْهِ إِرْشَادِي وَ هِدَايَتِي لَهُ فَرُبَّ مَلُومٍ لاَ ذَنْبَ لَهُ وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ اَلظِّنَّةَ اَلْمُتَنَصِّحُ
من ادّعا ندارم كه در مورد بدعت‌هاى عثمان، بر او عيب نمى‌گرفتم، نكوهش مى‌كردم و از آن عذر خواه نيستم، اگر گناه من ارشاد و هدايت اوست، بسيارند كسانى كه ملامت شوند و بى‌گناهند. «و بسيارند ناصحانى كه در پند و اندرز دادن مورد تهمت قرار گيرند

وَ مَا أَرَدْتُ إِلاَّ اَلْإِصْلاٰحَ مَا اِسْتَطَعْتُ وَ مٰا تَوْفِيقِي إِلاّٰ بِاللّٰهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ
«من قصدى جز اصلاح تا نهايت توانايى خود ندارم، و موفّقيت من تنها به لطف خداست، و توفيقات را جز از خدا نمى‌خواهم، بر او توكّل مى‌كنم و به سوى او باز مى‌گردم

وَ ذَكَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَ لِأَصْحَابِي عِنْدَكَ إِلاَّ اَلسَّيْفُ فَلَقَدْ أَضْحَكْتَ بَعْدَ اِسْتِعْبَارٍ مَتَى أَلْفَيْتَ بَنِي عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ عَنِ اَلْأَعْدَاءِ نَاكِلِينَ وَ بِالسَّيْفِ مُخَوَّفِينَ فَلَبِّثْ قَلِيلاً يَلْحَقِ اَلْهَيْجَا حَمَلْ فَسَيَطْلُبُكَ مَنْ تَطْلُبُ وَ يَقْرُبُ مِنْكَ مَا تَسْتَبْعِدُ
نوشته‌اى كه نزد تو براى من و ياران من چيزى جز شمشير نيست! در اوج گريه انسان را به خنده وا مى‌دارى! فرزندان عبد المطلب را در كجا ديدى كه پشت به دشمن كنند؟ و از شمشير بهراسند؟ پس «كمى صبر كن كه هماورد تو به ميدان آيد» آن را كه مى‌جويى به زودى تو را پيدا خواهد كرد، و آنچه را كه از آن مى‌گريزى در نزديكى خود خواهى يافت

وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَكَ فِي جَحْفَلٍ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ اَلتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ شَدِيدٍ زِحَامُهُمْ سَاطِعٍ قَتَامُهُمْ مُتَسَرْبِلِينَ سَرَابِيلَ اَلْمَوْتِ أَحَبُّ اَللِّقَاءِ إِلَيْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ
و من در ميان سپاهى بزرگ، از مهاجران و انصار و تابعان، به سرعت به سوى تو خواهم آمد، لشكريانى كه جمعشان به هم فشرده، و به هنگام حركت، غبارشان آسمان را تيره و تار مى‌كند. كسانى كه لباس شهادت بر تن، و ملاقات دوست داشتنى آنان ملاقات با پروردگار است

وَ قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ وَ سُيُوفٌ هَاشِمِيَّةٌ قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا فِي أَخِيكَ وَ خَالِكَ وَ جَدِّكَ وَ أَهْلِكَ وَ مٰا هِيَ مِنَ اَلظّٰالِمِينَ بِبَعِيدٍ
همراه آنان فرزندانى از دلاوران بدر، و شمشيرهاى هاشميان مى‌آيند كه خوب مى‌دانى لبه تيز آن بر پيكر برادر و دايى و جدّ و خاندانت چه كرد، مى‌آيند. «و آن عذاب از ستمگران چندان دور نيست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سفارش به محمد بن ابى بكرهنگام عزیمت برای حکومت مصر
گوهر بعدی:نامه به مردم بصره در اعلان عفو عمومی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.