۵۱۹ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها بديع خلقة الخفاش
(در اين خطبه شگفتىهاى آفرينش خفّاش را بيان مىفرمايد)
حمد اللّه و تنزيهه
وصف پروردگار
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي اِنْحَسَرَتِ اَلْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ
ستايش خداوندى را سزاست كه تمامى صفتها از بيان حقيقت، ذاتش در مانده
وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ اَلْعُقُولَ
و بزرگى او عقلها را طرد كرده است
فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ
چنانكه راهى براى رسيدن به نهايت ملكوتش نيابد
هُوَ اَللَّهُ اَلْحَقُّ اَلْمُبِينُ أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى اَلْعُيُونُ
او خداى حق و آشكار، سزاوارتر و آشكارتر از آن است كه ديدهها مىنگرند
لَمْ تَبْلُغْهُ اَلْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً
عقلها نمىتوانند براى او حدّى تعيين كنند، تا همانندى داشته باشد
وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ اَلْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلاً
و انديشهها و اوهام نمىتوانند براى او اندازهاى مشخّص كنند تا در شكل و صورتى پنداشته شود
خَلَقَ اَلْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ
پديدهها را بى آن كه نمونهاى موجود باشد
وَ لاَ مَشُورَةِ مُشِيرٍ وَ لاَ مَعُونَةِ مُعِينٍ
يا با مشاورى مشورت نمايد، و يا از قدرتى كمك و مدد بگيرد آفريد
فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ
پس با فرمان او خلقت آن به كمال رسيد، و اطاعت پروردگار را پذيرفت
فَأَجَابَ وَ لَمْ يُدَافِعْ وَ اِنْقَادَ وَ لَمْ يُنَازِعْ
و پاسخ مثبت داد و به خدمت شتافت، و گردن به فرمان او نهاد و سرپيچى نكرد
خلقة الخفاش
شگفتىهاى خفّاش
وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ
از زيبايىهاى صنعت پروردگارى، و شگفتىهاى آفرينش او
مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ اَلْحِكْمَةِ فِي هَذِهِ اَلْخَفَافِيشِ اَلَّتِي يَقْبِضُهَا اَلضِّيَاءُ اَلْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ يَبْسُطُهَا اَلظَّلاَمُ اَلْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ
همان اسرار پيچيدۀ حكيمانه در آفريدن خفّاشان است، روشنى روز كه همه چيز را مىگشايد چشمانشان را مىبندد، و تاريكى شب كه هر چيز را به خواب فرو مىبرد، چشمان آنها را باز مىكند
وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ نُوراً
چگونه چشمان خفّاش كم بين است كه نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى گيرد
تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا وَ تَتَّصِلُ بِعَلاَنِيَةِ بُرْهَانِ اَلشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا
نورى كه با آن راههاى زندگى خود را بيابد، و در پرتو آشكار خورشيد خود را به جاهايى رساند كه مىخواهد
وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ اَلْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا
روشنى آفتاب خفّاش را از رفتن در تراكم نورهاى تابندهاش باز مىدارد
وَ أَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ اَلذَّهَابِ فِي بُلَجِ اِئْتِلاَقِهَا
و در خلوتگاههاى تاريك پنهان مىسازد، كه از حركت در نور درخشان ناتوان است
فَهِيَ مُسْدَلَةُ اَلْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا
پس خفّاش در روز پلكها را بر سياهى ديدهها اندازد
وَ جَاعِلَةُ اَللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي اِلْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا
و شب را چونان چراغى بر مىگزيند، كه در پرتو تاريكى آن روزى خود را جستجو مىكند
فَلاَ يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ
و سياهى شب ديدههاى او را نمىبندد
وَ لاَ تَمْتَنِعُ مِنَ اَلْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ
و به خاطر تاريكى زياد، از حركت و تلاش باز نمىماند
فَإِذَا أَلْقَتِ اَلشَّمْسُ قِنَاعَهَا وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا
آنگاه كه خورشيد پرده از رخ بيفكند، و سپيدۀ صبحگاهان بدمد
وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى اَلضِّبَابِ فِي وِجَارِهَا
و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن روشن گردد
أَطْبَقَتِ اَلْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا
شب پره، پلكها را بر هم نهد
وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اِكْتَسَبَتْهُ مِنَ اَلْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا
و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده قناعت كند
فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اَللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً
پاك و منزّه است خدايى كه شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مايۀ به دست آوردن روزى قرار داد
وَ اَلنَّهَارَ سَكَناً وَ قَرَاراً
و روز را چونان شب تار مايۀ آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود
وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ اَلْحَاجَةِ إِلَى اَلطَّيَرَانِ
و بالهايى از گوشت براى پرواز، آنها آفريد، تا به هنگام نياز به پرواز، از آن استفاده كنند
كَأَنَّهَا شَظَايَا اَلْآذَانِ
اين بالها، چونان لالههاى گوشند
غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَ لاَ قَصَبٍ
بىپر و رگهاى اصلى
إِلاَّ أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ اَلْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلاَماً
اما جاى رگها و نشانههاى آن را به خوبى مشاهده خواهى كرد
لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلاَ
براى شب پرهها دو بال قرار داد، نه آنقدر نازك كه در هم بشكند، و نه چندان محكم كه سنگينى كند
تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِئٌ إِلَيْهَا
پرواز مىكنند در حالى كه فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه بردهاند
يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ وَ يَرْتَفِعُ إِذَا اِرْتَفَعَتْ
اگر فرود آيند با مادر فرود مىآيند، و اگر بالا روند با مادر اوج مىگيرند
لاَ يُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ
از مادرانشان جدا نمىشوند تا آن هنگام كه اندام جوجه نيرومند
وَ يَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ
و بالها قدرت پرواز كردن پيدا كند
وَ يَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ
و بداند كه راه زندگى كردن كدام است؟ و مصالح خويش را بشناسد
فَسُبْحَانَ اَلْبَارِئِ لِكُلِّ شَيْءٍ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلاَ مِنْ غَيْرِهِ
پس پاك و منزّه است پديد آورندۀ هر چيزى كه بدون هيچ الگويى باقى مانده از ديگرى، همه چيز را آفريد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
(در اين خطبه شگفتىهاى آفرينش خفّاش را بيان مىفرمايد)
حمد اللّه و تنزيهه
وصف پروردگار
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي اِنْحَسَرَتِ اَلْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ
ستايش خداوندى را سزاست كه تمامى صفتها از بيان حقيقت، ذاتش در مانده
وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ اَلْعُقُولَ
و بزرگى او عقلها را طرد كرده است
فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ
چنانكه راهى براى رسيدن به نهايت ملكوتش نيابد
هُوَ اَللَّهُ اَلْحَقُّ اَلْمُبِينُ أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى اَلْعُيُونُ
او خداى حق و آشكار، سزاوارتر و آشكارتر از آن است كه ديدهها مىنگرند
لَمْ تَبْلُغْهُ اَلْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً
عقلها نمىتوانند براى او حدّى تعيين كنند، تا همانندى داشته باشد
وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ اَلْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلاً
و انديشهها و اوهام نمىتوانند براى او اندازهاى مشخّص كنند تا در شكل و صورتى پنداشته شود
خَلَقَ اَلْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ
پديدهها را بى آن كه نمونهاى موجود باشد
وَ لاَ مَشُورَةِ مُشِيرٍ وَ لاَ مَعُونَةِ مُعِينٍ
يا با مشاورى مشورت نمايد، و يا از قدرتى كمك و مدد بگيرد آفريد
فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ
پس با فرمان او خلقت آن به كمال رسيد، و اطاعت پروردگار را پذيرفت
فَأَجَابَ وَ لَمْ يُدَافِعْ وَ اِنْقَادَ وَ لَمْ يُنَازِعْ
و پاسخ مثبت داد و به خدمت شتافت، و گردن به فرمان او نهاد و سرپيچى نكرد
خلقة الخفاش
شگفتىهاى خفّاش
وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ
از زيبايىهاى صنعت پروردگارى، و شگفتىهاى آفرينش او
مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ اَلْحِكْمَةِ فِي هَذِهِ اَلْخَفَافِيشِ اَلَّتِي يَقْبِضُهَا اَلضِّيَاءُ اَلْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ يَبْسُطُهَا اَلظَّلاَمُ اَلْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ
همان اسرار پيچيدۀ حكيمانه در آفريدن خفّاشان است، روشنى روز كه همه چيز را مىگشايد چشمانشان را مىبندد، و تاريكى شب كه هر چيز را به خواب فرو مىبرد، چشمان آنها را باز مىكند
وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ نُوراً
چگونه چشمان خفّاش كم بين است كه نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى گيرد
تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا وَ تَتَّصِلُ بِعَلاَنِيَةِ بُرْهَانِ اَلشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا
نورى كه با آن راههاى زندگى خود را بيابد، و در پرتو آشكار خورشيد خود را به جاهايى رساند كه مىخواهد
وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ اَلْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا
روشنى آفتاب خفّاش را از رفتن در تراكم نورهاى تابندهاش باز مىدارد
وَ أَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ اَلذَّهَابِ فِي بُلَجِ اِئْتِلاَقِهَا
و در خلوتگاههاى تاريك پنهان مىسازد، كه از حركت در نور درخشان ناتوان است
فَهِيَ مُسْدَلَةُ اَلْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا
پس خفّاش در روز پلكها را بر سياهى ديدهها اندازد
وَ جَاعِلَةُ اَللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي اِلْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا
و شب را چونان چراغى بر مىگزيند، كه در پرتو تاريكى آن روزى خود را جستجو مىكند
فَلاَ يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ
و سياهى شب ديدههاى او را نمىبندد
وَ لاَ تَمْتَنِعُ مِنَ اَلْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ
و به خاطر تاريكى زياد، از حركت و تلاش باز نمىماند
فَإِذَا أَلْقَتِ اَلشَّمْسُ قِنَاعَهَا وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا
آنگاه كه خورشيد پرده از رخ بيفكند، و سپيدۀ صبحگاهان بدمد
وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى اَلضِّبَابِ فِي وِجَارِهَا
و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن روشن گردد
أَطْبَقَتِ اَلْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا
شب پره، پلكها را بر هم نهد
وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اِكْتَسَبَتْهُ مِنَ اَلْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا
و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده قناعت كند
فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اَللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً
پاك و منزّه است خدايى كه شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مايۀ به دست آوردن روزى قرار داد
وَ اَلنَّهَارَ سَكَناً وَ قَرَاراً
و روز را چونان شب تار مايۀ آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود
وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ اَلْحَاجَةِ إِلَى اَلطَّيَرَانِ
و بالهايى از گوشت براى پرواز، آنها آفريد، تا به هنگام نياز به پرواز، از آن استفاده كنند
كَأَنَّهَا شَظَايَا اَلْآذَانِ
اين بالها، چونان لالههاى گوشند
غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَ لاَ قَصَبٍ
بىپر و رگهاى اصلى
إِلاَّ أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ اَلْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلاَماً
اما جاى رگها و نشانههاى آن را به خوبى مشاهده خواهى كرد
لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلاَ
براى شب پرهها دو بال قرار داد، نه آنقدر نازك كه در هم بشكند، و نه چندان محكم كه سنگينى كند
تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِئٌ إِلَيْهَا
پرواز مىكنند در حالى كه فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه بردهاند
يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ وَ يَرْتَفِعُ إِذَا اِرْتَفَعَتْ
اگر فرود آيند با مادر فرود مىآيند، و اگر بالا روند با مادر اوج مىگيرند
لاَ يُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ
از مادرانشان جدا نمىشوند تا آن هنگام كه اندام جوجه نيرومند
وَ يَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ
و بالها قدرت پرواز كردن پيدا كند
وَ يَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ
و بداند كه راه زندگى كردن كدام است؟ و مصالح خويش را بشناسد
فَسُبْحَانَ اَلْبَارِئِ لِكُلِّ شَيْءٍ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلاَ مِنْ غَيْرِهِ
پس پاك و منزّه است پديد آورندۀ هر چيزى كه بدون هيچ الگويى باقى مانده از ديگرى، همه چيز را آفريد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:منزلت اهل بیت علیهم السلام
گوهر بعدی:نكوهش نافرمانى عايشه سفارش به ایمان و قرآن خبر از حوادث آینده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.