۳۲۸ بار خوانده شده
و من كلام له عليهالسلام و قد جمع الناس و حضهم على الجهاد فسكتوا مليا
(پس از جنگ صفّين و نهروان، در سال 38 هجرى مردم را براى سركوبى معاويه فراخواند، سكوت كردند
فَقَالَ عليهالسلام مَا بَالُكُمْ أَ مُخْرَسُونَ أَنْتُمْ
فرمود شما را چه شده، آيا لال هستيد
فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَكَ
گروهى گفتند اى امير المؤمنين، اگر تو حركت كنى با تو حركت مىكنيم)
فَقَالَ عليهالسلام مَا بَالُكُمْ لاَ سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ
شما را چه مىشود؟ هرگز ره رستگارى نپوييد
وَ لاَ هُدِيتُمْ لِقَصْدٍ
و به راه عدل هدايت نگرديد
أَ فِي مِثْلِ هَذَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَخْرُجَ
آيا در چنين شرايطى سزاوار است كه من از شهر خارج شوم
وَ إِنَّمَا يَخْرُجُ فِي مِثْلِ هَذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِكُمْ وَ ذَوِي بَأْسِكُمْ
هم اكنون بايد مردى از شما كه من از شجاعت و دلاورى او راضى و به او اطمينان داشته باشم، به سوى دشمن كوچ كند
وَ لاَ يَنْبَغِي لِي أَنْ أَدَعَ اَلْجُنْدَ وَ اَلْمِصْرَ وَ بَيْتَ اَلْمَالِ وَ جِبَايَةَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْقَضَاءَ بَيْنَ اَلْمُسْلِمِينَ
و براى من سزاوار نيست كه لشكر و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج و قضاوت بين مسلمانان
وَ اَلنَّظَرَ فِي حُقُوقِ اَلْمُطَالِبِينَ
و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را رها سازم
ثُمَّ أَخْرُجَ فِي كَتِيبَةٍ أَتْبَعُ أُخْرَى
آنگاه با دستهاى بيرون روم، و به دنبال دستهاى به راه افتم
أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ اَلْقِدْحِ فِي اَلْجَفِيرِ اَلْفَارِغِ
و چونان تير نتراشيده در جعبهاى خالى به اين سو و آن سو سرگردان شوم
وَ إِنَّمَا أَنَا قُطْبُ اَلرَّحَا
من چونان محور سنگ آسياب
تَدُورُ عَلَيَّ وَ أَنَا بِمَكَانِي
بايد بر جاى خود استوار بمانم تا همۀ امور كشور، پيرامون من و به وسيله من به گردش در آيد
فَإِذَا فَارَقْتُهُ اِسْتَحَارَ مَدَارُهَا
اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد
وَ اِضْطَرَبَ ثِفَالُهَا
و سنگ زيرين آن فرو ريزد
هَذَا لَعَمْرُ اَللَّهِ اَلرَّأْيُ اَلسُّوءُ
به حقّ خدا سوگند كه اين پيشنهاد بدى است
وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ رَجَائِي اَلشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِي اَلْعَدُوَّ وَ لَوْ قَدْ حُمَّ لِي لِقَاؤُهُ لَقَرَّبْتُ رِكَابِي ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْكُمْ فَلاَ أَطْلُبُكُمْ مَا اِخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمَالٌ
به خدا سوگند! اگر اميدوارى به شهادت در راه خدا را نداشتم، پاى در ركاب كرده از ميان شما مىرفتم، و شما را نمىطلبيدم چندان كه باد شمال و جنوب مىوزد
طَعَّانِينَ عَيَّابِينَ
زيرا شما بسيار طعنه زن، عيب جو
حَيَّادِينَ رَوَّاغِينَ
رويگردان از حق، و پر مكر و حيلهايد
إِنَّهُ لاَ غَنَاءَ فِي كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ
ما دام كه افكار شما پراكنده است فراوانى تعداد شما سودى ندارد
مَعَ قِلَّةِ اِجْتِمَاعِ قُلُوبِكُمْ
لَقَدْ حَمَلْتُكُمْ عَلَى اَلطَّرِيقِ اَلْوَاضِحِ اَلَّتِي لاَ يَهْلِكُ عَلَيْهَا إِلاَّ هَالِكٌ
من شما را به راه روشنى بردم كه جز هلاك خواهان، هلاك نگردند
مَنِ اِسْتَقَامَ فَإِلَى اَلْجَنَّةِ
آن كس كه استقامت كرد به سوى بهشت شتافت
وَ مَنْ زَلَّ فَإِلَى اَلنَّارِ
و آن كس كه لغزيد در آتش سرنگون شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
(پس از جنگ صفّين و نهروان، در سال 38 هجرى مردم را براى سركوبى معاويه فراخواند، سكوت كردند
فَقَالَ عليهالسلام مَا بَالُكُمْ أَ مُخْرَسُونَ أَنْتُمْ
فرمود شما را چه شده، آيا لال هستيد
فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَكَ
گروهى گفتند اى امير المؤمنين، اگر تو حركت كنى با تو حركت مىكنيم)
فَقَالَ عليهالسلام مَا بَالُكُمْ لاَ سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ
شما را چه مىشود؟ هرگز ره رستگارى نپوييد
وَ لاَ هُدِيتُمْ لِقَصْدٍ
و به راه عدل هدايت نگرديد
أَ فِي مِثْلِ هَذَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَخْرُجَ
آيا در چنين شرايطى سزاوار است كه من از شهر خارج شوم
وَ إِنَّمَا يَخْرُجُ فِي مِثْلِ هَذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِكُمْ وَ ذَوِي بَأْسِكُمْ
هم اكنون بايد مردى از شما كه من از شجاعت و دلاورى او راضى و به او اطمينان داشته باشم، به سوى دشمن كوچ كند
وَ لاَ يَنْبَغِي لِي أَنْ أَدَعَ اَلْجُنْدَ وَ اَلْمِصْرَ وَ بَيْتَ اَلْمَالِ وَ جِبَايَةَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْقَضَاءَ بَيْنَ اَلْمُسْلِمِينَ
و براى من سزاوار نيست كه لشكر و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج و قضاوت بين مسلمانان
وَ اَلنَّظَرَ فِي حُقُوقِ اَلْمُطَالِبِينَ
و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را رها سازم
ثُمَّ أَخْرُجَ فِي كَتِيبَةٍ أَتْبَعُ أُخْرَى
آنگاه با دستهاى بيرون روم، و به دنبال دستهاى به راه افتم
أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ اَلْقِدْحِ فِي اَلْجَفِيرِ اَلْفَارِغِ
و چونان تير نتراشيده در جعبهاى خالى به اين سو و آن سو سرگردان شوم
وَ إِنَّمَا أَنَا قُطْبُ اَلرَّحَا
من چونان محور سنگ آسياب
تَدُورُ عَلَيَّ وَ أَنَا بِمَكَانِي
بايد بر جاى خود استوار بمانم تا همۀ امور كشور، پيرامون من و به وسيله من به گردش در آيد
فَإِذَا فَارَقْتُهُ اِسْتَحَارَ مَدَارُهَا
اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد
وَ اِضْطَرَبَ ثِفَالُهَا
و سنگ زيرين آن فرو ريزد
هَذَا لَعَمْرُ اَللَّهِ اَلرَّأْيُ اَلسُّوءُ
به حقّ خدا سوگند كه اين پيشنهاد بدى است
وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ رَجَائِي اَلشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِي اَلْعَدُوَّ وَ لَوْ قَدْ حُمَّ لِي لِقَاؤُهُ لَقَرَّبْتُ رِكَابِي ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْكُمْ فَلاَ أَطْلُبُكُمْ مَا اِخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمَالٌ
به خدا سوگند! اگر اميدوارى به شهادت در راه خدا را نداشتم، پاى در ركاب كرده از ميان شما مىرفتم، و شما را نمىطلبيدم چندان كه باد شمال و جنوب مىوزد
طَعَّانِينَ عَيَّابِينَ
زيرا شما بسيار طعنه زن، عيب جو
حَيَّادِينَ رَوَّاغِينَ
رويگردان از حق، و پر مكر و حيلهايد
إِنَّهُ لاَ غَنَاءَ فِي كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ
ما دام كه افكار شما پراكنده است فراوانى تعداد شما سودى ندارد
مَعَ قِلَّةِ اِجْتِمَاعِ قُلُوبِكُمْ
لَقَدْ حَمَلْتُكُمْ عَلَى اَلطَّرِيقِ اَلْوَاضِحِ اَلَّتِي لاَ يَهْلِكُ عَلَيْهَا إِلاَّ هَالِكٌ
من شما را به راه روشنى بردم كه جز هلاك خواهان، هلاك نگردند
مَنِ اِسْتَقَامَ فَإِلَى اَلْجَنَّةِ
آن كس كه استقامت كرد به سوى بهشت شتافت
وَ مَنْ زَلَّ فَإِلَى اَلنَّارِ
و آن كس كه لغزيد در آتش سرنگون شد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:ستایش ياران شایسته
گوهر بعدی:بیان فضیلتهای اهل بيت عليهم السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.