۷۳۴ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام في بيان قدرة اللّه و انفراده بالعظمة و أمر البعث
ترجمه خطبه 109
قدرة اللّه
وصف قدرت پروردگار
كُلُّ شَيْءٍ خَاشِعٌ لَهُ
همه چيز برابر خدا خاشع
وَ كُلُّ شَيْءٍ قَائِمٌ بِهِ
و همه چيز با يارى او، بر جاى مانده است
غِنَى كُلِّ فَقِيرٍ
خدا بى نياز كنندۀ هر نيازمند
وَ عِزُّ كُلِّ ذَلِيلٍ
و عزت بخش هر خوار و ذليل
وَ قُوَّةُ كُلِّ ضَعِيفٍ
نيروى هر ناتوان
وَ مَفْزَعُ كُلِّ مَلْهُوفٍ
و پناهگاه هر مصيبت زده است
مَنْ تَكَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ
هر كس سخن گويد مىشنود
وَ مَنْ سَكَتَ عَلِمَ سِرَّهُ
و هر كه ساكت باشد اسرار درونش را مىداند
وَ مَنْ عَاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ
روزى زندگان بر اوست
وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ
و هر كه بميرد به سوى او باز مىگردد
لَمْ تَرَكَ اَلْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْكَ
خدايا! چشمها تو را نديده تا از تو خبر دهند
بَلْ كُنْتَ قَبْلَ اَلْوَاصِفِينَ مِنْ خَلْقِكَ
كه پيش از توصيف كنندگان از موجودات، بودهاى
لَمْ تَخْلُقِ اَلْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ
آفرينش براى ترس از وحشت تنهايى نبود
وَ لاَ اِسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ
و براى سودجويى آنها را نيافريدى
وَ لاَ يَسْبِقُكَ مَنْ طَلَبْتَ
كسى از قدرت تو نتواند بگريزد
وَ لاَ يُفْلِتُكَ مَنْ أَخَذْتَ
و هر كس را بگيرى از قدرت تو نتواند خارج گردد
وَ لاَ يَنْقُصُ سُلْطَانَكَ مَنْ عَصَاكَ
گناهكاران از عظمت تو نكاهند
وَ لاَ يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ مَنْ أَطَاعَكَ
و اطاعت كنندگان بر قدرت تو نيفزايند
وَ لاَ يَرُدُّ أَمْرَكَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَكَ
آن كس كه از قضاى تو به خشم آيد نتواند فرمانت را برگرداند
وَ لاَ يَسْتَغْنِي عَنْكَ مَنْ تَوَلَّى عَنْ أَمْرِكَ
و هر كس كه به فرمان تو پشت كند از تو بى نياز نگردد
كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلاَنِيَةٌ
هر سرّى نزد تو آشكار
وَ كُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَةٌ
و هر پنهانى نزد تو هويداست
أَنْتَ اَلْأَبَدُ فَلاَ أَمَدَ لَكَ
تو خداى هميشهاى و بى پايان
وَ أَنْتَ اَلْمُنْتَهَى فَلاَ مَحِيصَ عَنْكَ
و تو پايان هر چيزى، كه گريزى از آن نيست
وَ أَنْتَ اَلْمَوْعِدُ فَلاَ مَنْجَى مِنْكَ إِلاَّ إِلَيْكَ
وعدهگاه همه، محضر توست، و رهايى از تو جز به تو ممكن نيست
بِيَدِكَ نَاصِيَةُ كُلِّ دَابَّةٍ
و زمام هر جنبندهاى به دست تو است
وَ إِلَيْكَ مَصِيرُ كُلِّ نَسَمَةٍ
و به سوى تو بازگشت هر آفريدهاى است
سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَكَ
پاك و منزّهى اى خدا! چقدر بزرگ و والاست قدر و عظمت تو
سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ
و چه بزرگ است آنچه را كه از خلقت تو مىنگرم
وَ مَا أَصْغَرَ كُلَّ عَظِيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ
و چه كوچك است هر بزرگى در برابر قدرت تو
وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَكُوتِكَ
و چه با عظمت است آنچه را كه از ملكوت تو مشاهده مىكنم
وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِكَ فِيمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ
و چه ناچيز است برابر آنچه كه بر ما نهان است از سلطنت تو
وَ مَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِي اَلدُّنْيَا
و چه فراگير است در اين جهان نعمتهاى تو
وَ مَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ اَلْآخِرَةِ
و چه كوچك است نعمتهاى فراوان دنيا در برابر نعمتهاى آخرت
الملائكة الكرام
وصف فرشتگان
و منها مِنْ مَلاَئِكَةٍ أَسْكَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِكَ
شگفت آور است آفرينش فرشتگان تو كه گروهى از آنها را در آسمانها سكونت دادى
وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِكَ
و از زمين بالا بردهاى
هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ
آنها از همۀ آفريدگان نسبت به تو آگاه ترند
وَ أَخْوَفُهُمْ لَكَ
و بيشتر از همه نسبت به تو بيمناكند
وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْكَ
و به تو نزديكترند
لَمْ يَسْكُنُوا اَلْأَصْلاَبَ
فرشتگانى كه در پشت پدران قرار نگرفته
وَ لَمْ يُضَمَّنُوا اَلْأَرْحَامَ
و در رحم مادران پرورش نيافتهاند
وَ لَمْ يُخْلَقُوا مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ
و از آبى پست خلق نشدهاند
وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ رَيْبُ اَلْمَنُونِ
و ناراحتى و مشكلات زندگى آنان را پراكنده نساخته
وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَكَانِهِمْ مِنْكَ
آنها با مقام و مرتبتى كه دارند
وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ
و از ارزشى كه در نزد تو برخوردارند
وَ اِسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيكَ
و آنگونه كه تو را دوست دارند
وَ كَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَكَ
فراوان تو را اطاعت مىكنند
وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِكَ
كه اندك غفلتى در فرمان تو ندارند
لَوْ عَايَنُوا كُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ
اگر آنچه بر آنان پوشيده است بدانند، همۀ كارهاى خود را كوچك و ناچيز مىشمارند
وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ
و بر خويش ايراد مىگيرند
وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ
و مىدانند آنگونه كه بايد، تو را عبادت نكردهاند
وَ لَمْ يُطِيعُوكَ حَقَّ طَاعَتِكَ
و آن چنان كه سزاوار توست فرمانبردار نبودند
عصيان الخلق
نعمتهاى خداوند و سوء استفادهها
سُبْحَانَكَ خَالِقاً وَ مَعْبُوداً
خدايا ستايش تو را سزاست، كه آفريننده و معبودى
بِحُسْنِ بَلاَئِكَ عِنْدَ خَلْقِكَ
و بندگان را به درستى آزمايش كردى
خَلَقْتَ دَاراً
خانۀ آخرت را آفريدى
وَ جَعَلْتَ فِيهَا مَأْدُبَةً
و سفرۀ رنگارنگ نعمتها را گستراندى
مَشْرَباً وَ مَطْعَماً
و در آن انواع نوشيدنى، خوردنى
وَ أَزْوَاجاً وَ خَدَماً وَ قُصُوراً وَ أَنْهَاراً وَ زُرُوعاً وَ ثِمَاراً
همسران، ميهمانداران، قصرها، نهرهاى روان، ميوهها و كشتزاران، قراردادى
ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِياً يَدْعُو إِلَيْهَا
سپس پيامبرى را فرستادى تا انسانها را به آن خانه و نعمتها دعوت كند
فَلاَ اَلدَّاعِيَ أَجَابُوا
افسوس كه مردم نه آن دعوت كننده را اجابت كردند
وَ لاَ فِيمَا رَغَّبْتَ رَغِبُوا
و نه به آنچه تو ترغيبشان كردى رغبت نشان دادند
وَ لاَ إِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَيْهِ اِشْتَاقُوا
و نه به آنچه تو تشويقشان كردى مشتاق شدند
أَقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ اِفْتَضَحُوا بِأَكْلِهَا
بر لاشۀ مردارى روى آوردند كه با خوردن آن رسوا شدند
وَ اِصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا
و در دوستى آن همداستان گرديدند
وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ
هركس به چيزى عشق ناروا ورزد، نابينايش مىكند
وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ
و قلبش را بيمار كرده
فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ
با چشمى بيمار مىنگرد
وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ
و با گوشى بيمار مىشنود
قَدْ خَرَقَتِ اَلشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ
خواهشهاى نفس پردۀ عقلش را دريده
وَ أَمَاتَتِ اَلدُّنْيَا قَلْبَهُ
دوستى دنيا دلش را ميرانده است
وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ
شيفتۀ بى اختيار دنيا
فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا
و بردۀ آن است
وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْءٌ مِنْهَا
و بردۀ كسانى است كه چيزى از دنيا در دست دارند
حَيْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا
دنيا به هر طرف برگردد او نيز بر مىگردد
وَ حَيْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَيْهَا
لاَ يَنْزَجِرُ مِنَ اَللَّهِ بِزَاجِرٍ
و هرچه هشدارش دهند از خدا نمىترسد
وَ لاَ يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ
از هيچ پند دهندهاى شنوايى ندارد
وَ هُوَ يَرَى اَلْمَأْخُوذِينَ عَلَى اَلْغِرَّةِ
با اينكه گرفتار آمدگان دنيا را مىنگرد كه
حَيْثُ لاَ إِقَالَةَ وَ لاَ رَجْعَةَ
راه پس و پيش ندارند و در چنگال مرگ اسيرند
كَيْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا كَانُوا يَجْهَلُونَ
مىبيند كه آنها بلاهايى را كه انتظار آن را نداشتند بر سرشان فرود آمد
وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ اَلدُّنْيَا مَا كَانُوا يَأْمَنُونَ
و دنيايى را كه جاويدان مىپنداشتند از آنها جدا شده
وَ قَدِمُوا مِنَ اَلْآخِرَةِ عَلَى مَا كَانُوا يُوعَدُونَ
و به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسيد
فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ
و آنچه بر آنان فرود آيد وصف ناشدنى است
اِجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ اَلْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ اَلْفَوْتِ
سختى جان كندن و حسرت از دست دادن دنيا، به دنيا پرستان هجوم آورد
فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ
بدنها در سختى جان كندن سست شده
وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ
و رنگ باختند
ثُمَّ اِزْدَادَ اَلْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً
مرگ آرام آرام همۀ اندامشان را فرا گرفته
فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ
زبان را از سخن گفتن باز مىدارد
وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ
و او در ميان خانوادهاش افتاده با چشم خود مىبيند
وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ
و با گوش مىشنود
عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ
و با عقل درست مىانديشد كه عمرش را در پى چه كارهايى تباه كرده
وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ
يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ
وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ
و روزگارش را چگونه سپرى كرده
وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالاً جَمَعَهَا
به ياد ثروتهايى كه جمع كرده مىافتد
أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا
همان ثروتهايى كه در جمع آورى آنها چشم بر هم گذاشته
وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا
و از حلال و حرام و شبهه ناك گرد آورده
قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا
و اكنون گناه جمع آورى آن همه بر دوش اوست
وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا
كه هنگام جدايى از آنها فرا رسيده
تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ يَنْعَمُونَ فِيهَا
و براى وارثان باقى مانده است تا از آن بهرمند گردند
وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا
و روزگار خود گذرانند
فَيَكُونُ اَلْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ
راحتى و خوشى آن براى ديگرى
وَ اَلْعِبْءُ عَلَى ظَهْرِهِ
و كيفر آن بر دوش اوست
وَ اَلْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا
و او در گرو اين اموال است
فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ اَلْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ
كه دست خود را از پشيمانى مىگزد به خاطر واقعيّتهايى كه هنگام مرگ مشاهده كرده است
وَ يَزْهَدُ فِيمَا كَانَ يَرْغَبُ فِيهِ أَيَّامَ عُمُرِهِ
در اين حالت از آنچه كه در زندگى دنيا به آن علاقمند بود بى اعتنا شده
وَ يَتَمَنَّى أَنَّ اَلَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ
آرزو مىكند، اى كاش آن كس كه در گذشته بر ثروت او رشك مىبرد، اين اموال را جمع كرده بود
فَلَمْ يَزَلِ اَلْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ
اما مرگ هم چنان بر اعضاى بدن او چيره مىشود، تا آن كه گوش او مانند زبانش از كار مىافتد
فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لاَ يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ
پس در ميان خانوادهاش افتاده نه مىتواند با زبان سخن بگويد
وَ لاَ يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ
و نه با گوش بشنود
يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ
پيوسته به صورت آنان نگاه مىكند
يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ
و حركات زبانشان را مىنگرد
وَ لاَ يَسْمَعُ رَجْعَ كَلاَمِهِمْ
اما صداى كلمات آنان را نمىشنود
ثُمَّ اِزْدَادَ اَلْمَوْتُ اِلْتِيَاطاً بِهِ
سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا مىگيرد
فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ
و چشم او نيز مانند گوشش از كار مىافتد
وَ خَرَجَتِ اَلرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ
و روح از بدن او خارج مىشود
فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ
و چون مردارى در بين خانواده خويش بر زمين مىماند
قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ
كه از نشستن در كنار او وحشت دارند
وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ
و از او دور مىشوند
لاَ يُسْعِدُ بَاكِياً
نه سوگواران را يارى مىكند
وَ لاَ يُجِيبُ دَاعِياً
و نه خوانندهاى را پاسخ مىدهد
ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي اَلْأَرْضِ
سپس او را به سوى منزلگاهش در درون زمين مىبرند
فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ
و به دست عملش مىسپارند
وَ اِنْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ
و براى هميشه از ديدارش چشم مىپوشند
القيامة حَتَّى إِذَا بَلَغَ اَلْكِتَابُ أَجَلَهُ
تا آن زمان كه پروندۀ اين جهان بسته شود
وَ اَلْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ
و خواست الهى فرا رسد
وَ أُلْحِقَ آخِرُ اَلْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ
و آخر آفريدگان به آغاز آن بپيوندد
وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ
و فرمان خدا در آفرينش دوباره در رسد
أَمَادَ اَلسَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا
آنگاه آسمان را به حركت آورد و از هم بشكافد
وَ أَرَجَّ اَلْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا
و زمين را به شدت بلرزاند
وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا
و تكان سخت دهد، كه كوهها از جا كنده شده
وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلاَلَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ
و در برابر هيبت و جلال پروردگارى بر يكديگر كوبيده و متلاشى شده و با خاك يكسان گردد
وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا
سپس هر كس را كه در زمين به خاك سپرده شده، در آورد
فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلاَقِهِمْ
و پس از فرسودگى تازۀشان گرداند
وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ
و پس از پراكنده شدن، همه را گرد آورد
ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا اَلْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا اَلْأَفْعَالِ
سپس براى حسابرسى و روشن شدن اعمال از هم جدا سازد
وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ
آنها را به دو دسته تقسيم فرمايد
أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلاَءِ
به گروهى نعمتها دهد
وَ اِنْتَقَمَ مِنْ هَؤُلاَءِ
و از گروه ديگر انتقام گيرد
فَأَمَّا أَهْلُ اَلطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ
اما فرمانبرداران را در جوار رحمت خود جاى دهد و در بهشت جاويدان قرار دهد
حَيْثُ لاَ يَظْعَنُ اَلنُّزَّالُ
خانهاى كه مسكن گزيدگان آن هرگز كوچ نكنند
وَ لاَ تَتَغَيَّرُ بِهِمُ اَلْحَالُ
و حالات زندگى آنان تغيير نپذيرد
وَ لاَ تَنُوبُهُمُ اَلْأَفْزَاعُ
در آنجا دچار ترس و وحشت نشوند
وَ لاَ تَنَالُهُمُ اَلْأَسْقَامُ
و بيمارىها در آنها نفوذ نخواهد كرد
وَ لاَ تَعْرِضُ لَهُمُ اَلْأَخْطَارُ
خطراتى دامنگيرشان نمىشود
وَ لاَ تُشْخِصُهُمُ اَلْأَسْفَارُ
و سفرى در پيش ندارند تا از منزلى به منزل ديگر كوچ كنند
وَ أَمَّا أَهْلُ اَلْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ
و امّا گنه كاران را در بدترين منزلگاه در آورد
وَ غَلَّ اَلْأَيْدِيَ إِلَى اَلْأَعْنَاقِ
و دست و پاى آنها را با غل و زنجير به گردنشان در آويزد
وَ قَرَنَ اَلنَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ
چنانكه سرهايشان به پاها نزديك گردد
وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ اَلْقَطِرَانِ
جامههاى آتشين بر بدنشان پوشاند
وَ مُقَطَّعَاتِ اَلنِّيرَانِ
و در عذابى كه حرارت آتش آن بسيار شديد
فِي عَذَابٍ قَدِ اِشْتَدَّ حَرُّهُ
وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ
و بر روى آنها بسته
فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَ لَجَبٌ
و صداى شعلهها هراس انگيز است قرار دهد
وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ
وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ
لاَ يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لاَ يُفَادَى أَسِيرُهَا
جايگاهى كه هرگز از آن خارج نگردند، و براى اسيران آن غرامتى نپذيرند
وَ لاَ تُفْصَمُ كُبُولُهَا
و زنجيرهاى آن گسسته نمىشود
لاَ مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى
مدّتى براى عذاب آن تعيين نشده تا پايان پذيرد
وَ لاَ أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى
و نه سر آمدى تا فرا رسد
زهد النبي
پارسايى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
و منها في ذكر النبي صلىاللهعليهوآله
قَدْ حَقَّرَ اَلدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دنيا را كوچك شمرد و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد
وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا
آن را خوار مىشمرد و در نزد ديگران خوار و بى مقدار معرّفى فرمود
وَ عَلِمَ أَنَّ اَللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اِخْتِيَاراً
و مىدانست كه خداوند براى احترام به ارزش او دنيا را از او دور ساخت
وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ اِحْتِقَاراً
و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد
فَأَعْرَضَ عَنِ اَلدُّنْيَا بِقَلْبِهِ
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جان و دل به دنيا پشت كرد
وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ
و ياد آن را در دلش ميراند
وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ
دوست مىداشت كه زينتهاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود
لِكَيْلاَ يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً
تا از آن لباس فاخرى تهيّه نسازد
أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَاماً
يا اقامت در آن را آرزو نكند
بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً
و براى تبليغ احكامى كه قطع كنندۀ عذرهاست تلاش كرد
وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً
و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد
وَ دَعَا إِلَى اَلْجَنَّةِ مُبَشِّراً
و با بشارتها مردم را به سوى بهشت فراخواند
وَ خَوَّفَ مِنَ اَلنَّارِ مُحَذِّراً
و از آتش جهنّم پرهيز داد
أهل البيت نَحْنُ شَجَرَةُ اَلنُّبُوَّةِ
ما از درخت سرسبز رسالتيم
وَ مَحَطُّ اَلرِّسَالَةِ
و از جايگاه رسالت
وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ
و محل آمد و شد فرشتگان برخاستيم
وَ مَعَادِنُ اَلْعِلْمِ
ما معدنهاى دانش
وَ يَنَابِيعُ اَلْحُكْمِ
و چشمه سارهاى حكمت الهى هستيم
نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ اَلرَّحْمَةَ
ياران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند
وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا يَنْتَظِرُ اَلسَّطْوَةَ
و دشمنان و كينه توزان ما در انتظار كيفر و لعنت خداوند به سر مىبرند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ترجمه خطبه 109
قدرة اللّه
وصف قدرت پروردگار
كُلُّ شَيْءٍ خَاشِعٌ لَهُ
همه چيز برابر خدا خاشع
وَ كُلُّ شَيْءٍ قَائِمٌ بِهِ
و همه چيز با يارى او، بر جاى مانده است
غِنَى كُلِّ فَقِيرٍ
خدا بى نياز كنندۀ هر نيازمند
وَ عِزُّ كُلِّ ذَلِيلٍ
و عزت بخش هر خوار و ذليل
وَ قُوَّةُ كُلِّ ضَعِيفٍ
نيروى هر ناتوان
وَ مَفْزَعُ كُلِّ مَلْهُوفٍ
و پناهگاه هر مصيبت زده است
مَنْ تَكَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ
هر كس سخن گويد مىشنود
وَ مَنْ سَكَتَ عَلِمَ سِرَّهُ
و هر كه ساكت باشد اسرار درونش را مىداند
وَ مَنْ عَاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ
روزى زندگان بر اوست
وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ
و هر كه بميرد به سوى او باز مىگردد
لَمْ تَرَكَ اَلْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْكَ
خدايا! چشمها تو را نديده تا از تو خبر دهند
بَلْ كُنْتَ قَبْلَ اَلْوَاصِفِينَ مِنْ خَلْقِكَ
كه پيش از توصيف كنندگان از موجودات، بودهاى
لَمْ تَخْلُقِ اَلْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ
آفرينش براى ترس از وحشت تنهايى نبود
وَ لاَ اِسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ
و براى سودجويى آنها را نيافريدى
وَ لاَ يَسْبِقُكَ مَنْ طَلَبْتَ
كسى از قدرت تو نتواند بگريزد
وَ لاَ يُفْلِتُكَ مَنْ أَخَذْتَ
و هر كس را بگيرى از قدرت تو نتواند خارج گردد
وَ لاَ يَنْقُصُ سُلْطَانَكَ مَنْ عَصَاكَ
گناهكاران از عظمت تو نكاهند
وَ لاَ يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ مَنْ أَطَاعَكَ
و اطاعت كنندگان بر قدرت تو نيفزايند
وَ لاَ يَرُدُّ أَمْرَكَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَكَ
آن كس كه از قضاى تو به خشم آيد نتواند فرمانت را برگرداند
وَ لاَ يَسْتَغْنِي عَنْكَ مَنْ تَوَلَّى عَنْ أَمْرِكَ
و هر كس كه به فرمان تو پشت كند از تو بى نياز نگردد
كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلاَنِيَةٌ
هر سرّى نزد تو آشكار
وَ كُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَةٌ
و هر پنهانى نزد تو هويداست
أَنْتَ اَلْأَبَدُ فَلاَ أَمَدَ لَكَ
تو خداى هميشهاى و بى پايان
وَ أَنْتَ اَلْمُنْتَهَى فَلاَ مَحِيصَ عَنْكَ
و تو پايان هر چيزى، كه گريزى از آن نيست
وَ أَنْتَ اَلْمَوْعِدُ فَلاَ مَنْجَى مِنْكَ إِلاَّ إِلَيْكَ
وعدهگاه همه، محضر توست، و رهايى از تو جز به تو ممكن نيست
بِيَدِكَ نَاصِيَةُ كُلِّ دَابَّةٍ
و زمام هر جنبندهاى به دست تو است
وَ إِلَيْكَ مَصِيرُ كُلِّ نَسَمَةٍ
و به سوى تو بازگشت هر آفريدهاى است
سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَكَ
پاك و منزّهى اى خدا! چقدر بزرگ و والاست قدر و عظمت تو
سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ
و چه بزرگ است آنچه را كه از خلقت تو مىنگرم
وَ مَا أَصْغَرَ كُلَّ عَظِيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ
و چه كوچك است هر بزرگى در برابر قدرت تو
وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَكُوتِكَ
و چه با عظمت است آنچه را كه از ملكوت تو مشاهده مىكنم
وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِكَ فِيمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ
و چه ناچيز است برابر آنچه كه بر ما نهان است از سلطنت تو
وَ مَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِي اَلدُّنْيَا
و چه فراگير است در اين جهان نعمتهاى تو
وَ مَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ اَلْآخِرَةِ
و چه كوچك است نعمتهاى فراوان دنيا در برابر نعمتهاى آخرت
الملائكة الكرام
وصف فرشتگان
و منها مِنْ مَلاَئِكَةٍ أَسْكَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِكَ
شگفت آور است آفرينش فرشتگان تو كه گروهى از آنها را در آسمانها سكونت دادى
وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِكَ
و از زمين بالا بردهاى
هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ
آنها از همۀ آفريدگان نسبت به تو آگاه ترند
وَ أَخْوَفُهُمْ لَكَ
و بيشتر از همه نسبت به تو بيمناكند
وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْكَ
و به تو نزديكترند
لَمْ يَسْكُنُوا اَلْأَصْلاَبَ
فرشتگانى كه در پشت پدران قرار نگرفته
وَ لَمْ يُضَمَّنُوا اَلْأَرْحَامَ
و در رحم مادران پرورش نيافتهاند
وَ لَمْ يُخْلَقُوا مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ
و از آبى پست خلق نشدهاند
وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ رَيْبُ اَلْمَنُونِ
و ناراحتى و مشكلات زندگى آنان را پراكنده نساخته
وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَكَانِهِمْ مِنْكَ
آنها با مقام و مرتبتى كه دارند
وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ
و از ارزشى كه در نزد تو برخوردارند
وَ اِسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيكَ
و آنگونه كه تو را دوست دارند
وَ كَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَكَ
فراوان تو را اطاعت مىكنند
وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِكَ
كه اندك غفلتى در فرمان تو ندارند
لَوْ عَايَنُوا كُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ
اگر آنچه بر آنان پوشيده است بدانند، همۀ كارهاى خود را كوچك و ناچيز مىشمارند
وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ
و بر خويش ايراد مىگيرند
وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ
و مىدانند آنگونه كه بايد، تو را عبادت نكردهاند
وَ لَمْ يُطِيعُوكَ حَقَّ طَاعَتِكَ
و آن چنان كه سزاوار توست فرمانبردار نبودند
عصيان الخلق
نعمتهاى خداوند و سوء استفادهها
سُبْحَانَكَ خَالِقاً وَ مَعْبُوداً
خدايا ستايش تو را سزاست، كه آفريننده و معبودى
بِحُسْنِ بَلاَئِكَ عِنْدَ خَلْقِكَ
و بندگان را به درستى آزمايش كردى
خَلَقْتَ دَاراً
خانۀ آخرت را آفريدى
وَ جَعَلْتَ فِيهَا مَأْدُبَةً
و سفرۀ رنگارنگ نعمتها را گستراندى
مَشْرَباً وَ مَطْعَماً
و در آن انواع نوشيدنى، خوردنى
وَ أَزْوَاجاً وَ خَدَماً وَ قُصُوراً وَ أَنْهَاراً وَ زُرُوعاً وَ ثِمَاراً
همسران، ميهمانداران، قصرها، نهرهاى روان، ميوهها و كشتزاران، قراردادى
ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِياً يَدْعُو إِلَيْهَا
سپس پيامبرى را فرستادى تا انسانها را به آن خانه و نعمتها دعوت كند
فَلاَ اَلدَّاعِيَ أَجَابُوا
افسوس كه مردم نه آن دعوت كننده را اجابت كردند
وَ لاَ فِيمَا رَغَّبْتَ رَغِبُوا
و نه به آنچه تو ترغيبشان كردى رغبت نشان دادند
وَ لاَ إِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَيْهِ اِشْتَاقُوا
و نه به آنچه تو تشويقشان كردى مشتاق شدند
أَقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ اِفْتَضَحُوا بِأَكْلِهَا
بر لاشۀ مردارى روى آوردند كه با خوردن آن رسوا شدند
وَ اِصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا
و در دوستى آن همداستان گرديدند
وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ
هركس به چيزى عشق ناروا ورزد، نابينايش مىكند
وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ
و قلبش را بيمار كرده
فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ
با چشمى بيمار مىنگرد
وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ
و با گوشى بيمار مىشنود
قَدْ خَرَقَتِ اَلشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ
خواهشهاى نفس پردۀ عقلش را دريده
وَ أَمَاتَتِ اَلدُّنْيَا قَلْبَهُ
دوستى دنيا دلش را ميرانده است
وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ
شيفتۀ بى اختيار دنيا
فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا
و بردۀ آن است
وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْءٌ مِنْهَا
و بردۀ كسانى است كه چيزى از دنيا در دست دارند
حَيْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا
دنيا به هر طرف برگردد او نيز بر مىگردد
وَ حَيْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَيْهَا
لاَ يَنْزَجِرُ مِنَ اَللَّهِ بِزَاجِرٍ
و هرچه هشدارش دهند از خدا نمىترسد
وَ لاَ يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ
از هيچ پند دهندهاى شنوايى ندارد
وَ هُوَ يَرَى اَلْمَأْخُوذِينَ عَلَى اَلْغِرَّةِ
با اينكه گرفتار آمدگان دنيا را مىنگرد كه
حَيْثُ لاَ إِقَالَةَ وَ لاَ رَجْعَةَ
راه پس و پيش ندارند و در چنگال مرگ اسيرند
كَيْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا كَانُوا يَجْهَلُونَ
مىبيند كه آنها بلاهايى را كه انتظار آن را نداشتند بر سرشان فرود آمد
وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ اَلدُّنْيَا مَا كَانُوا يَأْمَنُونَ
و دنيايى را كه جاويدان مىپنداشتند از آنها جدا شده
وَ قَدِمُوا مِنَ اَلْآخِرَةِ عَلَى مَا كَانُوا يُوعَدُونَ
و به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسيد
فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ
و آنچه بر آنان فرود آيد وصف ناشدنى است
اِجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ اَلْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ اَلْفَوْتِ
سختى جان كندن و حسرت از دست دادن دنيا، به دنيا پرستان هجوم آورد
فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ
بدنها در سختى جان كندن سست شده
وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ
و رنگ باختند
ثُمَّ اِزْدَادَ اَلْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً
مرگ آرام آرام همۀ اندامشان را فرا گرفته
فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ
زبان را از سخن گفتن باز مىدارد
وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ
و او در ميان خانوادهاش افتاده با چشم خود مىبيند
وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ
و با گوش مىشنود
عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ
و با عقل درست مىانديشد كه عمرش را در پى چه كارهايى تباه كرده
وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ
يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ
وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ
و روزگارش را چگونه سپرى كرده
وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالاً جَمَعَهَا
به ياد ثروتهايى كه جمع كرده مىافتد
أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا
همان ثروتهايى كه در جمع آورى آنها چشم بر هم گذاشته
وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا
و از حلال و حرام و شبهه ناك گرد آورده
قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا
و اكنون گناه جمع آورى آن همه بر دوش اوست
وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا
كه هنگام جدايى از آنها فرا رسيده
تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ يَنْعَمُونَ فِيهَا
و براى وارثان باقى مانده است تا از آن بهرمند گردند
وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا
و روزگار خود گذرانند
فَيَكُونُ اَلْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ
راحتى و خوشى آن براى ديگرى
وَ اَلْعِبْءُ عَلَى ظَهْرِهِ
و كيفر آن بر دوش اوست
وَ اَلْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا
و او در گرو اين اموال است
فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ اَلْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ
كه دست خود را از پشيمانى مىگزد به خاطر واقعيّتهايى كه هنگام مرگ مشاهده كرده است
وَ يَزْهَدُ فِيمَا كَانَ يَرْغَبُ فِيهِ أَيَّامَ عُمُرِهِ
در اين حالت از آنچه كه در زندگى دنيا به آن علاقمند بود بى اعتنا شده
وَ يَتَمَنَّى أَنَّ اَلَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ
آرزو مىكند، اى كاش آن كس كه در گذشته بر ثروت او رشك مىبرد، اين اموال را جمع كرده بود
فَلَمْ يَزَلِ اَلْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ
اما مرگ هم چنان بر اعضاى بدن او چيره مىشود، تا آن كه گوش او مانند زبانش از كار مىافتد
فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لاَ يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ
پس در ميان خانوادهاش افتاده نه مىتواند با زبان سخن بگويد
وَ لاَ يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ
و نه با گوش بشنود
يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ
پيوسته به صورت آنان نگاه مىكند
يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ
و حركات زبانشان را مىنگرد
وَ لاَ يَسْمَعُ رَجْعَ كَلاَمِهِمْ
اما صداى كلمات آنان را نمىشنود
ثُمَّ اِزْدَادَ اَلْمَوْتُ اِلْتِيَاطاً بِهِ
سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا مىگيرد
فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ
و چشم او نيز مانند گوشش از كار مىافتد
وَ خَرَجَتِ اَلرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ
و روح از بدن او خارج مىشود
فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ
و چون مردارى در بين خانواده خويش بر زمين مىماند
قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ
كه از نشستن در كنار او وحشت دارند
وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ
و از او دور مىشوند
لاَ يُسْعِدُ بَاكِياً
نه سوگواران را يارى مىكند
وَ لاَ يُجِيبُ دَاعِياً
و نه خوانندهاى را پاسخ مىدهد
ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي اَلْأَرْضِ
سپس او را به سوى منزلگاهش در درون زمين مىبرند
فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ
و به دست عملش مىسپارند
وَ اِنْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ
و براى هميشه از ديدارش چشم مىپوشند
القيامة حَتَّى إِذَا بَلَغَ اَلْكِتَابُ أَجَلَهُ
تا آن زمان كه پروندۀ اين جهان بسته شود
وَ اَلْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ
و خواست الهى فرا رسد
وَ أُلْحِقَ آخِرُ اَلْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ
و آخر آفريدگان به آغاز آن بپيوندد
وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ
و فرمان خدا در آفرينش دوباره در رسد
أَمَادَ اَلسَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا
آنگاه آسمان را به حركت آورد و از هم بشكافد
وَ أَرَجَّ اَلْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا
و زمين را به شدت بلرزاند
وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا
و تكان سخت دهد، كه كوهها از جا كنده شده
وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلاَلَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ
و در برابر هيبت و جلال پروردگارى بر يكديگر كوبيده و متلاشى شده و با خاك يكسان گردد
وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا
سپس هر كس را كه در زمين به خاك سپرده شده، در آورد
فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلاَقِهِمْ
و پس از فرسودگى تازۀشان گرداند
وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ
و پس از پراكنده شدن، همه را گرد آورد
ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا اَلْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا اَلْأَفْعَالِ
سپس براى حسابرسى و روشن شدن اعمال از هم جدا سازد
وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ
آنها را به دو دسته تقسيم فرمايد
أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلاَءِ
به گروهى نعمتها دهد
وَ اِنْتَقَمَ مِنْ هَؤُلاَءِ
و از گروه ديگر انتقام گيرد
فَأَمَّا أَهْلُ اَلطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ
اما فرمانبرداران را در جوار رحمت خود جاى دهد و در بهشت جاويدان قرار دهد
حَيْثُ لاَ يَظْعَنُ اَلنُّزَّالُ
خانهاى كه مسكن گزيدگان آن هرگز كوچ نكنند
وَ لاَ تَتَغَيَّرُ بِهِمُ اَلْحَالُ
و حالات زندگى آنان تغيير نپذيرد
وَ لاَ تَنُوبُهُمُ اَلْأَفْزَاعُ
در آنجا دچار ترس و وحشت نشوند
وَ لاَ تَنَالُهُمُ اَلْأَسْقَامُ
و بيمارىها در آنها نفوذ نخواهد كرد
وَ لاَ تَعْرِضُ لَهُمُ اَلْأَخْطَارُ
خطراتى دامنگيرشان نمىشود
وَ لاَ تُشْخِصُهُمُ اَلْأَسْفَارُ
و سفرى در پيش ندارند تا از منزلى به منزل ديگر كوچ كنند
وَ أَمَّا أَهْلُ اَلْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ
و امّا گنه كاران را در بدترين منزلگاه در آورد
وَ غَلَّ اَلْأَيْدِيَ إِلَى اَلْأَعْنَاقِ
و دست و پاى آنها را با غل و زنجير به گردنشان در آويزد
وَ قَرَنَ اَلنَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ
چنانكه سرهايشان به پاها نزديك گردد
وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ اَلْقَطِرَانِ
جامههاى آتشين بر بدنشان پوشاند
وَ مُقَطَّعَاتِ اَلنِّيرَانِ
و در عذابى كه حرارت آتش آن بسيار شديد
فِي عَذَابٍ قَدِ اِشْتَدَّ حَرُّهُ
وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ
و بر روى آنها بسته
فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَ لَجَبٌ
و صداى شعلهها هراس انگيز است قرار دهد
وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ
وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ
لاَ يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لاَ يُفَادَى أَسِيرُهَا
جايگاهى كه هرگز از آن خارج نگردند، و براى اسيران آن غرامتى نپذيرند
وَ لاَ تُفْصَمُ كُبُولُهَا
و زنجيرهاى آن گسسته نمىشود
لاَ مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى
مدّتى براى عذاب آن تعيين نشده تا پايان پذيرد
وَ لاَ أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى
و نه سر آمدى تا فرا رسد
زهد النبي
پارسايى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
و منها في ذكر النبي صلىاللهعليهوآله
قَدْ حَقَّرَ اَلدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دنيا را كوچك شمرد و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد
وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا
آن را خوار مىشمرد و در نزد ديگران خوار و بى مقدار معرّفى فرمود
وَ عَلِمَ أَنَّ اَللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اِخْتِيَاراً
و مىدانست كه خداوند براى احترام به ارزش او دنيا را از او دور ساخت
وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ اِحْتِقَاراً
و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد
فَأَعْرَضَ عَنِ اَلدُّنْيَا بِقَلْبِهِ
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جان و دل به دنيا پشت كرد
وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ
و ياد آن را در دلش ميراند
وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ
دوست مىداشت كه زينتهاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود
لِكَيْلاَ يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً
تا از آن لباس فاخرى تهيّه نسازد
أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَاماً
يا اقامت در آن را آرزو نكند
بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً
و براى تبليغ احكامى كه قطع كنندۀ عذرهاست تلاش كرد
وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً
و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد
وَ دَعَا إِلَى اَلْجَنَّةِ مُبَشِّراً
و با بشارتها مردم را به سوى بهشت فراخواند
وَ خَوَّفَ مِنَ اَلنَّارِ مُحَذِّراً
و از آتش جهنّم پرهيز داد
أهل البيت نَحْنُ شَجَرَةُ اَلنُّبُوَّةِ
ما از درخت سرسبز رسالتيم
وَ مَحَطُّ اَلرِّسَالَةِ
و از جايگاه رسالت
وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ
و محل آمد و شد فرشتگان برخاستيم
وَ مَعَادِنُ اَلْعِلْمِ
ما معدنهاى دانش
وَ يَنَابِيعُ اَلْحُكْمِ
و چشمه سارهاى حكمت الهى هستيم
نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ اَلرَّحْمَةَ
ياران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند
وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا يَنْتَظِرُ اَلسَّطْوَةَ
و دشمنان و كينه توزان ما در انتظار كيفر و لعنت خداوند به سر مىبرند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:خبر از حوادث سخت آينده
گوهر بعدی:خطبه ديباج
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.