۶۲۱ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام و هي من خطب الملاحم
(يكى از سخنرانىهاى امام در شهر كوفه كه حوادث سخت آينده را بيان فرمود)
اللّه تعالى اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ
ستايش خدايى را سزاست كه با آفرينش مخلوقات، بر انسانها تجلّى كرد
وَ اَلظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ
و با برهان و دليل خود را بر قلبهايشان آشكار كرد
خَلَقَ اَلْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ
مخلوقات را بدون نياز به فكر و انديشه آفريد
إِذْ كَانَتِ اَلرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ إِلاَّ بِذَوِي اَلضَّمَائِرِ وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ
كه فكر و انديشه مخصوص كسانى است كه دلى درون سينه داشته باشند و او چنين نيست
خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ اَلسُّتُرَاتِ
كه علم خداوندى ژرفاى پردههاى غيب را شكافته است
وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ اَلسَّرِيرَاتِ
و به افكار و عقايد پنهان احاطه دارد
وَ مِنْهَا فِي ذِكْرِ اَلنَّبِيِّ صلىاللهعليهوآلهوسلم
(و از همين خطبه است كه پيرامون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:)
اِخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ اَلْأَنْبِيَاءِ
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از درخت تنومند پيامبران
وَ مِشْكَاةِ اَلضِّيَاءِ
از سرچشمۀ نور هدايت
وَ ذُؤَابَةِ اَلْعَلْيَاءِ
از جايگاه بلند و بىهمانند
وَ سُرَّةِ اَلْبَطْحَاءِ
از سرزمين بطحاء
وَ مَصَابِيحِ اَلظُّلْمَةِ
از چراغهاى بر افروخته در تاريكىها
وَ يَنَابِيعِ اَلْحِكْمَةِ
و از سر چشمههاى حكمت برگزيد
فتنة بني أمية و منها طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم طبيبى است كه براى درمان بيماران سيّار است
قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ
مرهمهاى شفا بخش او آماده
وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ
و ابزار داغ كردن زخمها را گداخته
يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ اَلْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ
براى شفاى قلبهاى كور و گوشهاى ناشنوا و زبانهاى لال، آماده
مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَةِ
و با داروى خود در پى يافتن بيماران فراموش شده و سرگردان است
وَ مَوَاطِنَ اَلْحَيْرَةِ
لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ اَلْحِكْمَةِ
بنى اميّه، با نور حكمت، جان و دل خود را روشن نساخته
وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ اَلْعُلُومِ اَلثَّاقِبَةِ
و با شعلههاى فروزان دانش، قلب خود را نورانى نكردهاند
فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ اَلسَّائِمَةِ
چونان چهارپايان صحرايى
وَ اَلصُّخُورِ اَلْقَاسِيَةِ
و سنگهاى سخت و نفوذ ناپذيرند
قَدِ اِنْجَابَتِ اَلسَّرَائِرُ لِأَهْلِ اَلْبَصَائِرِ
به تحقيق رازهاى درون براى صاحبان آگاهى آشكار
وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ اَلْحَقِّ لِخَابِطِهَا
و راه حق براى گمراهان نيز روشن است
وَ أَسْفَرَتِ اَلسَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا
و رستاخيز نقاب از چهره بر انداخت
وَ ظَهَرَتِ اَلْعَلاَمَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا
و نشانههاى خود را براى زيركان و آنان كه طالب حقّند نماياند
مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلاَ أَرْوَاحٍ
مردم كوفه! چرا شما را پيكرهاى بى روح
وَ أَرْوَاحاً بِلاَ أَشْبَاحٍ
و روحهاى بدون جسد مىنگرم
وَ نُسَّاكاً بِلاَ صَلاَحٍ
چرا شما را عبادت كنندگانى بدون صلاحيّت
وَ تُجَّاراً بِلاَ أَرْبَاحٍ
و بازرگانانى بدون سود و تجارت
وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً
و بيدارانى خفته
وَ شُهُوداً غُيَّباً
و حاضرانى غايب از صحنه
وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ
بينندگانى نابينا
وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ
شنوندگانى كر
وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ
و سخن گويانى لال، مشاهده مىكنم
رَايَةُ ضَلاَلٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا
پرچم گمراهى بر پايههاى خود بر افراشته شده
وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا
و طرفداران آن فراوان گشته
تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا
شما را با پيمانه خود مىسنجند و سركوب مىكنند
وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا
قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ اَلْمِلَّةِ
پرچمدارشان (معاويه)، از ملّت اسلام خارج
قَائِمٌ عَلَى اَلضِّلَّةِ
و بر راه گمراهى ايستاده است
فَلاَ يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلاَّ ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ اَلْقِدْرِ
پس آن روز كه بر شما دست يابند جز تعداد كمى از شما باقى نگذارند، چونان باقى ماندۀ غذايى اندك در ته ديگ
أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ اَلْعِكْمِ
يا دانههاى غذاى چسبيده در اطراف ظرف
تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ اَلْأَدِيمِ
شما را مانند پوستهاى چرمى به هم پيچانده مىفشارند
وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ اَلْحَصِيدِ
و همانند خرمن شما را به شدّت مىكوبند
وَ تَسْتَخْلِصُ اَلْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اِسْتِخْلاَصَ اَلطَّيْرِ اَلْحَبَّةَ اَلْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ اَلْحَبِّ
و چونان پرندهاى كه دانههاى درشت را از لاغر جدا كند، اين گمراهان، مؤمنان را از ميان شما جدا ساخته نابود مىكنند
أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ اَلْمَذَاهِبُ
با توجّه به اين همه خطرات، روشهاى گمراه كننده شما را به كجا مىكشاند
وَ تَتِيهُ بِكُمُ اَلْغَيَاهِبُ
تاريكىها و ظلمتها، تا كى شما را متحيّر مىسازد
وَ تَخْدَعُكُمُ اَلْكَوَاذِبُ
دروغ پردازيها تا چه زمانى شما را مىفريبد
وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ
از كجا دشمن در شما نفوذ كرده به اينجا آورده
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
و به كجا باز مىگرداند
فَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتٰابٌ
آگاه باشيد كه هر سر آمدى را پروندهاى
وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ
و هر غيبتى را بازگشت دو بارهاى است
فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ
مردم! به سخن عالم خداشناس خود گوش فرا دهيد
وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ
دلهاى خود را در پيشگاه او حاضر كنيد
وَ اِسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ
و با فريادهاى او بيدار شويد
وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ
رهبر جامعه بايد با مردم به راستى سخن گويد
وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ
و پراكندگى مردم را به وحدت تبديل
وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ
و انديشه خود را براى پذيرفتن حق آماده گرداند
فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ اَلْأَمْرَ فَلْقَ اَلْخَرَزَةِ
پيشواى شما چنان واقعيّتها را براى شما شكافت چونان شكافتن مهرههاى ظريف
وَ قَرَفَهُ قَرْفَ اَلصَّمْغَةِ
و حقيقت را از باطل چون شيرۀ درختى كه از بدنۀ آن خارج شود، بيرون كشيد
فَعِنْدَ ذَلِكَ أَخَذَ اَلْبَاطِلُ مَآخِذَهُ
پس در آن هنگام كه امويان بر شما تسلط يابند، باطل بر جاى خود استوار شود
وَ رَكِبَ اَلْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ
و جهل و نادانى بر مركبها سوار
وَ عَظُمَتِ اَلطَّاغِيَةُ
و طاغوت زمان عظمت يافته
وَ قَلَّتِ اَلدَّاعِيَةُ
و دعوت كنندگان به حق اندك و بى مشترى خواهند شد
وَ صَالَ اَلدَّهْرُ صِيَالَ اَلسَّبُعِ اَلْعَقُورِ
روزگار چونان درندۀ خطرناكى حملهور شده
وَ هَدَرَ فَنِيقُ اَلْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ
و باطل پس از مدّتها سكوت، نعره مىكشد
وَ تَوَاخَى اَلنَّاسُ عَلَى اَلْفُجُورِ
مردم در شكستن قوانين خدا دست در دست هم مىگذارند
وَ تَهَاجَرُوا عَلَى اَلدِّينِ
و در جدا شدن از دين متّحد مىگردند
وَ تَحَابُّوا عَلَى اَلْكَذِبِ
و در دروغ پردازى با هم دوست
وَ تَبَاغَضُوا عَلَى اَلصِّدْقِ
و در راستگويى دشمن يكديگرند
فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ اَلْوَلَدُ غَيْظاً
و چون چنين روزگارى مىرسد، فرزند با پدر دشمنى ورزد
وَ اَلْمَطَرُ قَيْظاً
و باران خنك كننده، گرمى و سوزش آورد
وَ تَفِيضُ اَللِّئَامُ فَيْضاً
پست فطرتان همه جا را پر مىكنند
وَ تَغِيضُ اَلْكِرَامُ غَيْضاً
نيكان و بزرگواران كمياب مىشوند
وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ ذِئَاباً
مردم آن روزگار چون گرگان
وَ سَلاَطِينُهُ سِبَاعاً
و پادشاهان چون درندگان
وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالاً
تهيدستان طعمه آنان
وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً
و مستمندان چونان مردگان خواهند بود
وَ غَارَ اَلصِّدْقُ
راستى از ميانشان رخت بر مىبندد
وَ فَاضَ اَلْكَذِبُ
و دروغ فراوان مىشود
وَ اُسْتُعْمِلَتِ اَلْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ
با زبان تظاهر به دوستى دارند
وَ تَشَاجَرَ اَلنَّاسُ بِالْقُلُوبِ
اما در دل دشمن هستند
وَ صَارَ اَلْفُسُوقُ نَسَباً
به گناه افتخار مىكنند
وَ اَلْعَفَافُ عَجَباً
و از پاكدامنى به شگفت مىآيند
وَ لُبِسَ اَلْإِسْلاَمُ لُبْسَ اَلْفَرْوِ مَقْلُوباً
و اسلام را چون پوستينى واژگونه مىپوشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
(يكى از سخنرانىهاى امام در شهر كوفه كه حوادث سخت آينده را بيان فرمود)
اللّه تعالى اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ
ستايش خدايى را سزاست كه با آفرينش مخلوقات، بر انسانها تجلّى كرد
وَ اَلظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ
و با برهان و دليل خود را بر قلبهايشان آشكار كرد
خَلَقَ اَلْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ
مخلوقات را بدون نياز به فكر و انديشه آفريد
إِذْ كَانَتِ اَلرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ إِلاَّ بِذَوِي اَلضَّمَائِرِ وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ
كه فكر و انديشه مخصوص كسانى است كه دلى درون سينه داشته باشند و او چنين نيست
خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ اَلسُّتُرَاتِ
كه علم خداوندى ژرفاى پردههاى غيب را شكافته است
وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ اَلسَّرِيرَاتِ
و به افكار و عقايد پنهان احاطه دارد
وَ مِنْهَا فِي ذِكْرِ اَلنَّبِيِّ صلىاللهعليهوآلهوسلم
(و از همين خطبه است كه پيرامون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:)
اِخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ اَلْأَنْبِيَاءِ
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از درخت تنومند پيامبران
وَ مِشْكَاةِ اَلضِّيَاءِ
از سرچشمۀ نور هدايت
وَ ذُؤَابَةِ اَلْعَلْيَاءِ
از جايگاه بلند و بىهمانند
وَ سُرَّةِ اَلْبَطْحَاءِ
از سرزمين بطحاء
وَ مَصَابِيحِ اَلظُّلْمَةِ
از چراغهاى بر افروخته در تاريكىها
وَ يَنَابِيعِ اَلْحِكْمَةِ
و از سر چشمههاى حكمت برگزيد
فتنة بني أمية و منها طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم طبيبى است كه براى درمان بيماران سيّار است
قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ
مرهمهاى شفا بخش او آماده
وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ
و ابزار داغ كردن زخمها را گداخته
يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ اَلْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ
براى شفاى قلبهاى كور و گوشهاى ناشنوا و زبانهاى لال، آماده
مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَةِ
و با داروى خود در پى يافتن بيماران فراموش شده و سرگردان است
وَ مَوَاطِنَ اَلْحَيْرَةِ
لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ اَلْحِكْمَةِ
بنى اميّه، با نور حكمت، جان و دل خود را روشن نساخته
وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ اَلْعُلُومِ اَلثَّاقِبَةِ
و با شعلههاى فروزان دانش، قلب خود را نورانى نكردهاند
فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ اَلسَّائِمَةِ
چونان چهارپايان صحرايى
وَ اَلصُّخُورِ اَلْقَاسِيَةِ
و سنگهاى سخت و نفوذ ناپذيرند
قَدِ اِنْجَابَتِ اَلسَّرَائِرُ لِأَهْلِ اَلْبَصَائِرِ
به تحقيق رازهاى درون براى صاحبان آگاهى آشكار
وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ اَلْحَقِّ لِخَابِطِهَا
و راه حق براى گمراهان نيز روشن است
وَ أَسْفَرَتِ اَلسَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا
و رستاخيز نقاب از چهره بر انداخت
وَ ظَهَرَتِ اَلْعَلاَمَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا
و نشانههاى خود را براى زيركان و آنان كه طالب حقّند نماياند
مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلاَ أَرْوَاحٍ
مردم كوفه! چرا شما را پيكرهاى بى روح
وَ أَرْوَاحاً بِلاَ أَشْبَاحٍ
و روحهاى بدون جسد مىنگرم
وَ نُسَّاكاً بِلاَ صَلاَحٍ
چرا شما را عبادت كنندگانى بدون صلاحيّت
وَ تُجَّاراً بِلاَ أَرْبَاحٍ
و بازرگانانى بدون سود و تجارت
وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً
و بيدارانى خفته
وَ شُهُوداً غُيَّباً
و حاضرانى غايب از صحنه
وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ
بينندگانى نابينا
وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ
شنوندگانى كر
وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ
و سخن گويانى لال، مشاهده مىكنم
رَايَةُ ضَلاَلٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا
پرچم گمراهى بر پايههاى خود بر افراشته شده
وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا
و طرفداران آن فراوان گشته
تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا
شما را با پيمانه خود مىسنجند و سركوب مىكنند
وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا
قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ اَلْمِلَّةِ
پرچمدارشان (معاويه)، از ملّت اسلام خارج
قَائِمٌ عَلَى اَلضِّلَّةِ
و بر راه گمراهى ايستاده است
فَلاَ يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلاَّ ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ اَلْقِدْرِ
پس آن روز كه بر شما دست يابند جز تعداد كمى از شما باقى نگذارند، چونان باقى ماندۀ غذايى اندك در ته ديگ
أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ اَلْعِكْمِ
يا دانههاى غذاى چسبيده در اطراف ظرف
تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ اَلْأَدِيمِ
شما را مانند پوستهاى چرمى به هم پيچانده مىفشارند
وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ اَلْحَصِيدِ
و همانند خرمن شما را به شدّت مىكوبند
وَ تَسْتَخْلِصُ اَلْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اِسْتِخْلاَصَ اَلطَّيْرِ اَلْحَبَّةَ اَلْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ اَلْحَبِّ
و چونان پرندهاى كه دانههاى درشت را از لاغر جدا كند، اين گمراهان، مؤمنان را از ميان شما جدا ساخته نابود مىكنند
أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ اَلْمَذَاهِبُ
با توجّه به اين همه خطرات، روشهاى گمراه كننده شما را به كجا مىكشاند
وَ تَتِيهُ بِكُمُ اَلْغَيَاهِبُ
تاريكىها و ظلمتها، تا كى شما را متحيّر مىسازد
وَ تَخْدَعُكُمُ اَلْكَوَاذِبُ
دروغ پردازيها تا چه زمانى شما را مىفريبد
وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ
از كجا دشمن در شما نفوذ كرده به اينجا آورده
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
و به كجا باز مىگرداند
فَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتٰابٌ
آگاه باشيد كه هر سر آمدى را پروندهاى
وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ
و هر غيبتى را بازگشت دو بارهاى است
فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ
مردم! به سخن عالم خداشناس خود گوش فرا دهيد
وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ
دلهاى خود را در پيشگاه او حاضر كنيد
وَ اِسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ
و با فريادهاى او بيدار شويد
وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ
رهبر جامعه بايد با مردم به راستى سخن گويد
وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ
و پراكندگى مردم را به وحدت تبديل
وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ
و انديشه خود را براى پذيرفتن حق آماده گرداند
فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ اَلْأَمْرَ فَلْقَ اَلْخَرَزَةِ
پيشواى شما چنان واقعيّتها را براى شما شكافت چونان شكافتن مهرههاى ظريف
وَ قَرَفَهُ قَرْفَ اَلصَّمْغَةِ
و حقيقت را از باطل چون شيرۀ درختى كه از بدنۀ آن خارج شود، بيرون كشيد
فَعِنْدَ ذَلِكَ أَخَذَ اَلْبَاطِلُ مَآخِذَهُ
پس در آن هنگام كه امويان بر شما تسلط يابند، باطل بر جاى خود استوار شود
وَ رَكِبَ اَلْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ
و جهل و نادانى بر مركبها سوار
وَ عَظُمَتِ اَلطَّاغِيَةُ
و طاغوت زمان عظمت يافته
وَ قَلَّتِ اَلدَّاعِيَةُ
و دعوت كنندگان به حق اندك و بى مشترى خواهند شد
وَ صَالَ اَلدَّهْرُ صِيَالَ اَلسَّبُعِ اَلْعَقُورِ
روزگار چونان درندۀ خطرناكى حملهور شده
وَ هَدَرَ فَنِيقُ اَلْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ
و باطل پس از مدّتها سكوت، نعره مىكشد
وَ تَوَاخَى اَلنَّاسُ عَلَى اَلْفُجُورِ
مردم در شكستن قوانين خدا دست در دست هم مىگذارند
وَ تَهَاجَرُوا عَلَى اَلدِّينِ
و در جدا شدن از دين متّحد مىگردند
وَ تَحَابُّوا عَلَى اَلْكَذِبِ
و در دروغ پردازى با هم دوست
وَ تَبَاغَضُوا عَلَى اَلصِّدْقِ
و در راستگويى دشمن يكديگرند
فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ اَلْوَلَدُ غَيْظاً
و چون چنين روزگارى مىرسد، فرزند با پدر دشمنى ورزد
وَ اَلْمَطَرُ قَيْظاً
و باران خنك كننده، گرمى و سوزش آورد
وَ تَفِيضُ اَللِّئَامُ فَيْضاً
پست فطرتان همه جا را پر مىكنند
وَ تَغِيضُ اَلْكِرَامُ غَيْضاً
نيكان و بزرگواران كمياب مىشوند
وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ ذِئَاباً
مردم آن روزگار چون گرگان
وَ سَلاَطِينُهُ سِبَاعاً
و پادشاهان چون درندگان
وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالاً
تهيدستان طعمه آنان
وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً
و مستمندان چونان مردگان خواهند بود
وَ غَارَ اَلصِّدْقُ
راستى از ميانشان رخت بر مىبندد
وَ فَاضَ اَلْكَذِبُ
و دروغ فراوان مىشود
وَ اُسْتُعْمِلَتِ اَلْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ
با زبان تظاهر به دوستى دارند
وَ تَشَاجَرَ اَلنَّاسُ بِالْقُلُوبِ
اما در دل دشمن هستند
وَ صَارَ اَلْفُسُوقُ نَسَباً
به گناه افتخار مىكنند
وَ اَلْعَفَافُ عَجَباً
و از پاكدامنى به شگفت مىآيند
وَ لُبِسَ اَلْإِسْلاَمُ لُبْسَ اَلْفَرْوِ مَقْلُوباً
و اسلام را چون پوستينى واژگونه مىپوشند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:ستایش سپاهیانش در جنگ صفین
گوهر بعدی:خطبه الزهراء
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.