۵۲۱ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام و فيها يصف زمانه بالجور
(در سال 37 هجرى در مسجد كوفه در شناخت مردم و روزگاران پس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايراد كرد)
و يقسم الناس فيه خمسة أصناف ثم يزهد في الدنيا
معنى جور الزمان أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ كَنُودٍ
اى مردم، در روزگارى كينه توز، و پر از ناسپاسى و كفران نعمتها، صبح كردهايم،
يُعَدُّ فِيهِ اَلْمُحْسِنُ مُسِيئاً
كه نيكوكار، بدكار به شمار مىآيد،
وَ يَزْدَادُ اَلظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً
و ستمگر بر تجاوز و سركشى خود مىافزايد.
لاَ نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا
نه از آن چه مىدانيم بهره مىگيريم
وَ لاَ نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا
و نه از آن چه نمىدانيم، مىپرسيم،
وَ لاَ نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا
و نه از حادثه مهمّى تا بر ما فرود نيايد، مىترسيم
أصناف المسيئين وَ اَلنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ
در اين روزگاران، مردم چهار گروهاند:
مِنْهُمْ مَنْ لاَ يَمْنَعُهُ اَلْفَسَادَ فِي اَلْأَرْضِ إِلاَّ مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلاَلَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ
گروهى اگر دست به فساد نمىزنند، براى اين است كه، روحشان ناتوان، و شمشيرشان كند، و امكانات مالى، در اختيار ندارند.
وَ مِنْهُمْ اَلْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ وَ اَلْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ اَلْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ
گروه ديگر، آنان كه شمشير كشيده، و شرّ و فسادشان را آشكار كردهاند، لشكرهاى پياده و سوارۀ خود را گرد آورده، و خود آماده كشتار ديگرانند.
قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ
دين را براى به دست آوردن مال دنيا تباه كردند كه يا رييس و فرمانده گروهى شوند، يا به منبرى فرا رفته، خطبه بخوانند.
وَ لَبِئْسَ اَلْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى اَلدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً
چه بد تجارتى، كه دنيا را بهاى جان خود بدانى،
وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اَللَّهِ عِوَضاً
و با آنچه كه در نزد خداست معاوضه نمايى.
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ اَلدُّنْيَا بِعَمَلِ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ يَطْلُبُ اَلْآخِرَةَ بِعَمَلِ اَلدُّنْيَا
گروهى ديگر، با اعمال آخرت، دنيا را مىطلبند، و با اعمال دنيا در پى كسب مقامهاى معنوى آخرت نيستند،
قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ
خود را كوچك و متواضع جلوه مىدهند.
وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ
گامها را رياكارانه و كوتاه بر مىدارند،
وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ
دامن خود را جمع كرده،
وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ
خود را همانند مؤمنان واقعى مىآرايند،
وَ اِتَّخَذَ سِتْرَ اَللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى اَلْمَعْصِيَةِ
و پوشش الهى را وسيله نفاق و دو رويى و دنيا طلبى خود قرار مىدهند.
وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ اَلْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ
و برخى ديگر، با پستى و ذلّت و فقدان امكانات، از به دست آوردن قدرت محروم ماندهاند،
وَ اِنْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ اَلْحَالُ عَلَى حَالِهِ
فَتَحَلَّى بِاسْمِ اَلْقَنَاعَةِ
كه خود را به زيور قناعت آراسته،
وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ اَلزَّهَادَةِ
و لباس زاهدان را پوشيدهاند.
وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لاَ مَغْدًى
اينان هرگز، در هيچ زمانى از شب و روز، از زاهدان راستين نبودهاند.
الراغبون في اللّه وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ اَلْمَرْجِعِ
در اين ميان گروه اندكى باقى ماندهاند كه ياد قيامت، چشمهايشان را بر همه چيز فرو بسته،
وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ اَلْمَحْشَرِ
و ترس رستاخيز، اشكهايشان را جارى ساخته است،
فَهُمْ بَيْنَ شَرِيدٍ نَادٍّ
برخى از آنها از جامعه رانده شده، و تنها زندگى مىكنند،
وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ
و برخى ديگر ترسان و سركوب شده
وَ سَاكِتٍ مَكْعُومٍ
يا لب فرو بسته و سكوت اختيار كردهاند،
وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ
بعضى مخلصانه همچنان مردم را به سوى خدا دعوت مىكنند،
وَ ثَكْلاَنَ مُوجَعٍ
و بعضى ديگر گريان و دردناكند
قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ اَلتَّقِيَّةُ
كه تقيّه و خويشتن دارى، آنان را از چشم مردم انداخته است،
وَ شَمِلَتْهُمُ اَلذِّلَّةُ
و ناتوانى وجودشان را فرا گرفته
فَهُمْ فِي بَحْرٍ أُجَاجٍ
گويا در درياى نمك فرو رفتهاند،
أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ
دهنهايشان بسته،
وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ
و قلبهايشان مجروح است،
قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا
آنقدر نصيحت كردند كه خسته شدند،
وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا
از بس سركوب شدند، ناتوانند
وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا
و چندان كه كشته دادند، انگشت شمارند.
التزهيد في الدنيا فَلْتَكُنِ اَلدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ اَلْقَرَظِ
اى مردم بايد دنياى حرام در چشمانتان از پر كاه خشكيده،
وَ قُرَاضَةِ اَلْجَلَمِ
و تفالههاى قيچى شدۀ دام داران، بىارزشتر باشد،
وَ اِتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ
از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آن كه آيندگان از شما پند گيرند،
وَ اُرْفُضُوهَا ذَمِيمَةً
اين دنياى فاسد نكوهش شده را رها كنيد،
فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ
زيرا مشتاقان شيفتهتر از شما را رها كرد.
قال الشريف رضي الله عنه أقول و هذه الخطبة ربما نسبها من لا علم له إلى معاوية
مىگويم: بعضى از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت دادهاند،
و هي من كلام أمير المؤمنين عليهالسلام الذي لا يشك فيه
ولى بدون ترديد اين خطبه از سخنان امير مؤمنان عليه السّلام است.
و أين الذهب من الرغام
«طلا كجا و خاك كجا؟!
و أين العذب من الأجاج
آب گوارا و شيرين كجا و آب نمك كجا؟!»
و قد دل على ذلك الدليل الخريت
و نقده الناقد البصير عمرو بن بحر الجاحظ
دليل بر اين مطلب سخن «عمرو بن بحر، جاحظ» است كه ماهر در ادب و نقّاد بصير سخن مىباشد،
فإنه ذكر هذه الخطبة في كتاب البيان و التبيين
او اين خطبه را در كتاب «البيان و التبيين» آورده
و ذكر من نسبها إلى معاوية
و گفته است: آن را به معاويه نسبت دادهاند.
ثم تكلم من بعدها بكلام في معناها
سپس اضافه كرده كه اين خطبه به سخن امام عليه السّلام و به روش او در تقسيم مردم شبيهتر است. و اوست كه به بين حال مردم، از غلبه، ذلّت، تقيّه، و ترس واردتر است،
جملته أنه قال و هذا الكلام بكلام علي عليهالسلام أشبه و بمذهبه في تصنيف الناس و في الإخبار عما هم عليه من القهر و الإذلال و من التقية و الخوف أليق
قال و متى وجدنا معاوية في حال من الأحوال يسلك في كلامه مسلك الزهاد و مذاهب العباد
سپس مىگويد: «تا كنون چه موقع ديدهايم كه معاويه در يكى از سخنانش مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب كند؟!»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
(در سال 37 هجرى در مسجد كوفه در شناخت مردم و روزگاران پس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايراد كرد)
و يقسم الناس فيه خمسة أصناف ثم يزهد في الدنيا
معنى جور الزمان أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ كَنُودٍ
اى مردم، در روزگارى كينه توز، و پر از ناسپاسى و كفران نعمتها، صبح كردهايم،
يُعَدُّ فِيهِ اَلْمُحْسِنُ مُسِيئاً
كه نيكوكار، بدكار به شمار مىآيد،
وَ يَزْدَادُ اَلظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً
و ستمگر بر تجاوز و سركشى خود مىافزايد.
لاَ نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا
نه از آن چه مىدانيم بهره مىگيريم
وَ لاَ نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا
و نه از آن چه نمىدانيم، مىپرسيم،
وَ لاَ نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا
و نه از حادثه مهمّى تا بر ما فرود نيايد، مىترسيم
أصناف المسيئين وَ اَلنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ
در اين روزگاران، مردم چهار گروهاند:
مِنْهُمْ مَنْ لاَ يَمْنَعُهُ اَلْفَسَادَ فِي اَلْأَرْضِ إِلاَّ مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلاَلَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ
گروهى اگر دست به فساد نمىزنند، براى اين است كه، روحشان ناتوان، و شمشيرشان كند، و امكانات مالى، در اختيار ندارند.
وَ مِنْهُمْ اَلْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ وَ اَلْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ اَلْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ
گروه ديگر، آنان كه شمشير كشيده، و شرّ و فسادشان را آشكار كردهاند، لشكرهاى پياده و سوارۀ خود را گرد آورده، و خود آماده كشتار ديگرانند.
قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ
دين را براى به دست آوردن مال دنيا تباه كردند كه يا رييس و فرمانده گروهى شوند، يا به منبرى فرا رفته، خطبه بخوانند.
وَ لَبِئْسَ اَلْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى اَلدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً
چه بد تجارتى، كه دنيا را بهاى جان خود بدانى،
وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اَللَّهِ عِوَضاً
و با آنچه كه در نزد خداست معاوضه نمايى.
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ اَلدُّنْيَا بِعَمَلِ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ يَطْلُبُ اَلْآخِرَةَ بِعَمَلِ اَلدُّنْيَا
گروهى ديگر، با اعمال آخرت، دنيا را مىطلبند، و با اعمال دنيا در پى كسب مقامهاى معنوى آخرت نيستند،
قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ
خود را كوچك و متواضع جلوه مىدهند.
وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ
گامها را رياكارانه و كوتاه بر مىدارند،
وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ
دامن خود را جمع كرده،
وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ
خود را همانند مؤمنان واقعى مىآرايند،
وَ اِتَّخَذَ سِتْرَ اَللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى اَلْمَعْصِيَةِ
و پوشش الهى را وسيله نفاق و دو رويى و دنيا طلبى خود قرار مىدهند.
وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ اَلْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ
و برخى ديگر، با پستى و ذلّت و فقدان امكانات، از به دست آوردن قدرت محروم ماندهاند،
وَ اِنْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ اَلْحَالُ عَلَى حَالِهِ
فَتَحَلَّى بِاسْمِ اَلْقَنَاعَةِ
كه خود را به زيور قناعت آراسته،
وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ اَلزَّهَادَةِ
و لباس زاهدان را پوشيدهاند.
وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لاَ مَغْدًى
اينان هرگز، در هيچ زمانى از شب و روز، از زاهدان راستين نبودهاند.
الراغبون في اللّه وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ اَلْمَرْجِعِ
در اين ميان گروه اندكى باقى ماندهاند كه ياد قيامت، چشمهايشان را بر همه چيز فرو بسته،
وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ اَلْمَحْشَرِ
و ترس رستاخيز، اشكهايشان را جارى ساخته است،
فَهُمْ بَيْنَ شَرِيدٍ نَادٍّ
برخى از آنها از جامعه رانده شده، و تنها زندگى مىكنند،
وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ
و برخى ديگر ترسان و سركوب شده
وَ سَاكِتٍ مَكْعُومٍ
يا لب فرو بسته و سكوت اختيار كردهاند،
وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ
بعضى مخلصانه همچنان مردم را به سوى خدا دعوت مىكنند،
وَ ثَكْلاَنَ مُوجَعٍ
و بعضى ديگر گريان و دردناكند
قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ اَلتَّقِيَّةُ
كه تقيّه و خويشتن دارى، آنان را از چشم مردم انداخته است،
وَ شَمِلَتْهُمُ اَلذِّلَّةُ
و ناتوانى وجودشان را فرا گرفته
فَهُمْ فِي بَحْرٍ أُجَاجٍ
گويا در درياى نمك فرو رفتهاند،
أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ
دهنهايشان بسته،
وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ
و قلبهايشان مجروح است،
قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا
آنقدر نصيحت كردند كه خسته شدند،
وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا
از بس سركوب شدند، ناتوانند
وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا
و چندان كه كشته دادند، انگشت شمارند.
التزهيد في الدنيا فَلْتَكُنِ اَلدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ اَلْقَرَظِ
اى مردم بايد دنياى حرام در چشمانتان از پر كاه خشكيده،
وَ قُرَاضَةِ اَلْجَلَمِ
و تفالههاى قيچى شدۀ دام داران، بىارزشتر باشد،
وَ اِتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ
از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آن كه آيندگان از شما پند گيرند،
وَ اُرْفُضُوهَا ذَمِيمَةً
اين دنياى فاسد نكوهش شده را رها كنيد،
فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ
زيرا مشتاقان شيفتهتر از شما را رها كرد.
قال الشريف رضي الله عنه أقول و هذه الخطبة ربما نسبها من لا علم له إلى معاوية
مىگويم: بعضى از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت دادهاند،
و هي من كلام أمير المؤمنين عليهالسلام الذي لا يشك فيه
ولى بدون ترديد اين خطبه از سخنان امير مؤمنان عليه السّلام است.
و أين الذهب من الرغام
«طلا كجا و خاك كجا؟!
و أين العذب من الأجاج
آب گوارا و شيرين كجا و آب نمك كجا؟!»
و قد دل على ذلك الدليل الخريت
و نقده الناقد البصير عمرو بن بحر الجاحظ
دليل بر اين مطلب سخن «عمرو بن بحر، جاحظ» است كه ماهر در ادب و نقّاد بصير سخن مىباشد،
فإنه ذكر هذه الخطبة في كتاب البيان و التبيين
او اين خطبه را در كتاب «البيان و التبيين» آورده
و ذكر من نسبها إلى معاوية
و گفته است: آن را به معاويه نسبت دادهاند.
ثم تكلم من بعدها بكلام في معناها
سپس اضافه كرده كه اين خطبه به سخن امام عليه السّلام و به روش او در تقسيم مردم شبيهتر است. و اوست كه به بين حال مردم، از غلبه، ذلّت، تقيّه، و ترس واردتر است،
جملته أنه قال و هذا الكلام بكلام علي عليهالسلام أشبه و بمذهبه في تصنيف الناس و في الإخبار عما هم عليه من القهر و الإذلال و من التقية و الخوف أليق
قال و متى وجدنا معاوية في حال من الأحوال يسلك في كلامه مسلك الزهاد و مذاهب العباد
سپس مىگويد: «تا كنون چه موقع ديدهايم كه معاويه در يكى از سخنانش مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب كند؟!»
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:روانشناسى طلحه و زبير
گوهر بعدی:قاطعیت امام علیه السلام در مبارزه با باطل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.