۳۹۹ بار خوانده شده

برانگیختن بر جهاد

و من خطبة له عليه‌السلام و قد قالها يستنهض بها الناس حين ورد خبر غزو الأنبار بجيش معاوية فلم ينهضوا
(وقتى خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار در سال 38 هجرى، و سستى مردم به امام ابلاغ شد فرمود)

و فيها يذكر فضل الجهاد

و يستنهض الناس و يذكر علمه بالحرب

و يلقي عليهم التبعة لعدم طاعته

فضل الجهاد
ارزش جهاد در راه خدا

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ اَلْجَنَّةِ
پس از ستايش پروردگار، جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است،

فَتَحَهُ اَللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ
كه خدا آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است.

وَ هُوَ لِبَاسُ اَلتَّقْوَى وَ دِرْعُ اَللَّهِ اَلْحَصِينَةُ
جهاد، لباس تقوا، و زره محكم،

وَ جُنَّتُهُ اَلْوَثِيقَةُ
و سپر مطمئن خداوند است،

فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ
كسى كه جهاد را ناخوشايند دانسته و ترك كند،

أَلْبَسَهُ اَللَّهُ ثَوْبَ اَلذُّلِّ
خدا لباس ذلّت و خوارى بر او مى‌پوشاند،

وَ شَمِلَهُ اَلْبَلاَءُ
و دچار بلا و مصيبت مى‌شود

وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ اَلْقَمَاءَةِ
و كوچك و ذليل مى‌گردد،

وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ
دل او در پردۀ گمراهى مانده

وَ أُدِيلَ اَلْحَقُّ مِنْهُ
و حق از او روى مى‌گرداند،

بِتَضْيِيعِ اَلْجِهَادِ وَ سِيمَ اَلْخَسْفَ وَ مُنِعَ اَلنَّصَفَ
به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم است.

استنهاض الناس
دعوت به مبارزه و نكوهش از نافرمانى كوفيان

أَلاَ وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ لَيْلاً وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلاَناً
آگاه باشيد! من شب و روز، پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان دعوت كردم

وَ قُلْتُ لَكُمُ اُغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ
و گفتم پيش از آن كه آنها با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد،

فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا
به خدا سوگند، هر ملّتى كه درون خانۀ خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد.

فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ اَلْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ اَلْأَوْطَانُ
امّا شما سستى به خرج داديد، و خوارى و ذلّت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سر زمين‌هاى شما را تصرّف نمود.

وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ وَ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ اَلْأَنْبَارَ
و اينك، فرماندۀ معاويه، (مرد غامدى) با لشكرش وارد شهر انبار شده

وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ اَلْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا
و فرماندار من، «حسّان بن حسّان بكرى» را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بيرون رانده است.

وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهِدَةِ
به من خبر رسيده كه مردى از لشكر شام به خانۀ زنى مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بوده وارد شده،

فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا
و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره‌هاى آنها را به غارت برده،

وَ قَلاَئِدَهَا وَ رُعُثَهَا

مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ
در حالى كه هيچ وسيله‌اى براى دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشته‌اند.

ثُمَّ اِنْصَرَفُوا وَافِرِينَ
لشكريان شام با غنيمت فراوان رفتند

مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ
بدون اين كه حتّى يك نفر آنان، زخمى بردارد، و يا قطرۀ خونى از او ريخته شود،

فَلَوْ أَنَّ اِمْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً
اگر براى اين حادثۀ تلخ، مسلمانى از روى تأسّف بميرد، ملامت نخواهد شد،

بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً
و از نظر من سزاوار است!.

فَيَا عَجَباً عَجَباً وَ اَللَّهِ يُمِيتُ اَلْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ اَلْهَمَّ مِنَ اِجْتِمَاعِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ
شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند، اين واقعيّت قلب انسان را مى‌ميراند و دچار غم و اندوه مى‌كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقيد.

فَقُبْحاً لَكُمْ وَ تَرَحاً
زشت باد روى شما و از اندوه رهايى نيابيد

حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمَى
كه آماج تير بلا شديد!.

يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَ لاَ تُغِيرُونَ
به شما حمله مى‌كنند، شما حمله نمى‌كنيد؟!

وَ تُغْزَوْنَ وَ لاَ تَغْزُونَ
با شما مى‌جنگند، شما نمى‌جنگيد؟!

وَ يُعْصَى اَللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ
اين گونه معصيت خدا مى‌شود و شما رضايت مى‌دهيد؟

فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي أَيَّامِ اَلْحَرِّ
وقتى در تابستان فرمان حركت به سوى دشمن مى‌دهم،

قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ اَلْقَيْظِ أَمْهِلْنَا يُسَبَّخْ عَنَّا اَلْحَرُّ
مى‌گوييد هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد،

وَ إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي اَلشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّةُ اَلْقُرِّ
و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ مى‌دهم، مى‌گوييد هوا خيلى سرد است

أَمْهِلْنَا يَنْسَلِخْ عَنَّا اَلْبَرْدُ
بگذار سرما برود.

كُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْقُرِّ
همۀ اين بهانه‌ها براى فرار از سرما و گرما بود؟

فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْقُرِّ تَفِرُّونَ
وقتى شما از گرما و سرما فرار مى‌كنيد،

فَأَنْتُمْ وَ اَللَّهِ مِنَ اَلسَّيْفِ أَفَرُّ
به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد!

البرم بالناس

يَا أَشْبَاهَ اَلرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ
اى مرد نمايان نامرد!

حُلُومُ الْأَطْفَالِ
اى كودك صفتان بى خرد

وَ عُقُولُ رَبَّاتِ اَلْحِجَالِ
كه عقل‌هاى شما به عروسان پرده نشين شباهت دارد!

لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ
چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمى‌ديدم و هرگز نمى‌شناختم!

مَعْرِفَةً وَ اَللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً
شناسايى شما سوگند به خدا كه جز پشيمانى حاصلى نداشت، و اندوهى غم بار سر انجام آن شد.

قَاتَلَكُمُ اَللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً
خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون،

وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً
و سينه‌ام از خشم شما مالامال است!

وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ اَلتَّهْمَامِ أَنْفَاساً
كاسه‌هاى غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد،

وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ اَلْخِذْلاَنِ
و با نافرمانى و ذلّت پذيرى، رأى و تدبير مرا تباه كرديد،

حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ اِبْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ
تا آنجا كه قريش در حق من گفت: «بى ترديد پسر ابى طالب مردى دلير است

وَ لَكِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ
ولى دانش نظامى ندارد»

لِلَّهِ أَبُوهُمْ
خدا پدرشان را مزد دهد،

وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً
آيا يكى از آنها تجربه‌هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟

وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنِّي
يا در پيكار توانست از من پيشى بگيرد؟

لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ اَلْعِشْرِينَ
هنوز بيست سال نداشتم، كه در ميدان نبرد حاضر بودم،

وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى اَلسِّتِّينَ
هم اكنون كه از شصت سال گذشته‌ام.

وَ لَكِنْ لاَ رَأْيَ لِمَنْ لاَ يُطَاعُ
امّا دريغ، آن كس كه فرمانش را اجرا نكنند، رأيى نخواهد داشت.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اعراب پیش از اسلام
گوهر بعدی:دنيا شناسى و سفارش به پارسایی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.