۳۴۲ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم و فيها ذكر الحج و تحتوي على حمد الله و خلق العالم و خلق الملائكة و اختيار الأنبياء و مبعث النبي و القرآن و الأحكام الشرعية اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لاَ يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ اَلْقَائِلُونَ
سپاس خداوندى را كه سخنوران از ستودن او عاجزند،
وَ لاَ يُحْصِي نَعْمَاءَهُ اَلْعَادُّونَ
و حسابگران از شمارش نعمتهاى او ناتوان،
وَ لاَ يُؤَدِّي حَقَّهُ اَلْمُجْتَهِدُونَ
و تلاشگران از اداى حق او درماندهاند.
اَلَّذِي لاَ يُدْرِكُهُ بُعْدُ اَلْهِمَمِ
خدايى كه افكار ژرف انديش، ذات او را درك نمىكنند
وَ لاَ يَنَالُهُ غَوْصُ اَلْفِطَنِ
و دست غوّاصان درياى علوم به او نخواهد رسيد.
اَلَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ
پروردگارى كه براى صفات او حدّ و مرزى وجود ندارد،
وَ لاَ نَعْتٌ مَوْجُودٌ
و تعريف كاملى نمىتوان يافت
وَ لاَ وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لاَ أَجَلٌ مَمْدُودٌ
و براى خدا وقتى معيّن، و سر آمدى مشخّص نمىتوان تعيين كرد.
فَطَرَ اَلْخَلاَئِقَ بِقُدْرَتِهِ
مخلوقات را با قدرت خود آفريد،
وَ نَشَرَ اَلرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ
و با رحمت خود بادها را به حركت در آورد
وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ
و به وسيلۀ كوهها اضطراب و لرزش زمين را به آرامش تبديل كرد.
أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ
سر آغاز دين، خداشناسى است،
وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ
و كمال شناخت خدا، باور داشتن او،
وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ
و كمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگى اوست؛
وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ
و كمال توحيد (شهادت بر يگانگى خدا) اخلاص،
وَ كَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْيُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ
و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است،
لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ اَلْمَوْصُوفِ
زيرا هر صفتى نشان مىدهد كه غير از موصوف،
وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ اَلصِّفَةِ
و هر موصوفى گواهى مىدهد كه غير از صفت است،
فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ
پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعريف كند او را به چيزى نزديك كرده،
وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ
و با نزديك كردن خدا به چيزى، دو خدا مطرح شده؛
وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ
و با طرح شدن دو خدا، اجزايى براى او تصوّر نموده؛
وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ
و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است.
وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ
و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مىكند
وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ
و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده،
وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ
به شمارش آورده.
وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ
و آن كس كه بگويد «خدا در چيست؟» او را در چيز ديگرى پنداشته است،
وَ مَنْ قَالَ عَلاَ مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ
و كسى كه بپرسد «خدا بر روى چه چيزى قرار دارد؟» به تحقيق جايى را خالى از او در نظر گرفته است،
كَائِنٌ لاَ عَنْ حَدَثٍ
در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چيزى به وجود نيامده است.
مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ
مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُزَايَلَةٍ
با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اينكه از آنان جدا و بيگانه باشد.
فَاعِلٌ لاَ بِمَعْنَى اَلْحَرَكَاتِ وَ اَلْآلَةِ
انجام دهندۀ همۀ كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله،
بَصِيرٌ إِذْ لاَ مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ
بيناست حتّى در آن هنگام كه پديدهاى وجود نداشت،
مُتَوَحِّدٌ إِذْ لاَ سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لاَ يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ
يگانه و تنهاست، زيرا كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند.
خلق العالم أَنْشَأَ اَلْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ اِبْتَدَأَهُ اِبْتِدَاءً
خلقت را آغاز كرد، و موجودات را بيافريد،
بِلاَ رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لاَ تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا
بدون نياز به فكر و انديشهاى، يا استفاده از تجربهاى،
وَ لاَ حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا
بى آن كه حركتى ايجاد كند،
وَ لاَ هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا
و يا تصميمى مضطرب در او راه داشته باشد.
أَحَالَ اَلْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا
براى پديد آمدن موجودات، وقت مناسبى قرار داد،
وَ لَأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا
و موجودات گوناگون را هماهنگ كرد،
وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا
و در هر كدام، غريزۀ خاصّ خودش را قرار داد، و غرائز را همراه آنان گردانيد.
عَالِماً بِهَا قَبْلَ اِبْتِدَائِهَا
خدا پيش از آن كه موجودات را بيافريند، از تمام جزئيّات و جوانب آنها آگاهى داشت،
مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ اِنْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا
و حدود و پايان آنها را مىدانست، و از اسرار درون و بيرون پديدهها، آشنا بود.
ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ اَلْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ اَلْأَرْجَاءِ وَ سَكَائِكَ اَلْهَوَاءِ
سپس خداى سبحان طبقات فضا را شكافت، و اطراف آن را باز كرد، و هواى به آسمان و زمين راه يافته را آفريد،
فَأَجْرَى فِيهَا مَاءً مُتَلاَطِماً تَيَّارُهُ مُتَرَاكِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ اَلرِّيحِ اَلْعَاصِفَةِ وَ اَلزَّعْزَعِ اَلْقَاصِفَةِ
و در آن آبى روان ساخت، آبى كه امواج متلاطم آن شكننده بود، كه يكى بر ديگرى مىنشست، آب را بر بادى طوفانى و شكننده نهاد،
فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ
و باد را به باز گرداندن آن فرمان داد، و به نگهدارى آب مسلّط ساخت، و حد و مرز آن را به خوبى تعيين فرمود.
اَلْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِيقٌ وَ اَلْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِيقٌ
فضا را در زير تند باد و آب را بر بالاى آن در حركت بود.
ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِيحاً اِعْتَقَمَ مَهَبَّهَا
سپس خداى سبحان طوفانى بر انگيخت كه آب را متلاطم ساخت
وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا
و امواج آب را پى در پى در هم كوبيد.
وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا
طوفان به شدّت وزيد، و از نقطهاى دور دوباره آغاز شد.
فَأَمَرَهَا بِتَصْفِيقِ اَلْمَاءِ اَلزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ اَلْبِحَارِ
سپس به طوفان امر كرد تا امواج درياها را به هر سو روان كند
فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ اَلسِّقَاءِ
و بر هم كوبد
وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ
و با همان شدّت كه در فضا وزيدن داشت، بر امواج آبها حملهور گردد
تَرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِيَهُ إِلَى مَائِرِهِ
از اوّل آن بر مىداشت و به آخرش مىريخت، و آبهاى ساكن را به امواج سركش بر گرداند.
حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُكَامُهُ
تا آنجا كه آبها روى هم قرار گرفتند، و چون قلّههاى بلند كوهها بالا آمدند.
فَرَفَعَهُ فِي هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ
امواج تند كفهاى بر آمده از آبها را در هواى باز، و فضاى گسترده بالا برد، كه از آن هفت آسمان را پديد آورد.
جَعَلَ سُفْلاَهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً
آسمان پايين را چون موج مهار شده،
وَ عُلْيَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْكاً مَرْفُوعاً
و آسمانهاى بالا را مانند سقفى استوار و بلند قرار داد،
بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا
بى آن كه نيازمند به ستونى باشد
وَ لاَ دِسَارٍ يَنْظِمُهَا
يا ميخهايى كه آنها را استوار كند.
ثُمَّ زَيَّنَهَا بِزِينَةِ اَلْكَوَاكِبِ وَ ضِيَاءِ اَلثَّوَاقِبِ
آنگاه فضاى آسمان پايين را به وسيله نور ستارگان درخشنده زينت بخشيد
وَ أَجْرَى فِيهَا سِرَاجاً مُسْتَطِيراً وَ قَمَراً مُنِيراً فِي فَلَكٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِيمٍ مَائِرٍ
و در آن چراغى روشنايى بخش (خورشيد)، و ماهى درخشان، به حركت در آورد كه همواره در مدار فلكى گردنده و بر قرار، و سقفى متحرّك، و صفحهاى بى قرار، به گردش خود ادامه دهند.
خلق الملائكة ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ اَلسَّمَوَاتِ اَلْعُلاَ فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلاَئِكَتِهِ
سپس آسمانهاى بالا را از هم گشود، و از فرشتگان گوناگون پر نمود.
مِنْهُمْ سُجُودٌ لاَ يَرْكَعُونَ
گروهى از فرشتگان همواره در سجدهاند و ركوع ندارند
وَ رُكُوعٌ لاَ يَنْتَصِبُونَ
و گروهى در ركوعند و ياراى ايستادن ندارند
وَ صَافُّونَ لاَ يَتَزَايَلُونَ
و گروهى در صفهايى ايستادهاند كه پراكنده نمىشوند
وَ مُسَبِّحُونَ لاَ يَسْأَمُونَ
و گروهى همواره تسبيح گويند و خسته نمىشوند
لاَ يَغْشَاهُمْ نَوْمُ اَلْعُيُونِ وَ لاَ سَهْوُ اَلْعُقُولِ
و هيچ گاه خواب به چشمشان راه نمىيابد، و عقلهاى آنان دچار اشتباه نمىگردد،
وَ لاَ فَتْرَةُ اَلْأَبْدَانِ وَ لاَ غَفْلَةُ اَلنِّسْيَانِ
بدنهاى آنان دچار سستى نشده، و آنان دچار بى خبرى برخاسته از فراموشى نمىشوند.
وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ
برخى از فرشتگان، امينان وحى الهى، و زبان گوياى وحى براى پيامبران مىباشند،
وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ
كه پيوسته براى رساندن حكم و فرمان خدا در رفت و آمدند.
وَ مِنْهُمُ اَلْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ
جمعى از فرشتگان حافظان بندگان،
وَ اَلسَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ
و جمعى ديگر دربانان بهشت خداوندند.
وَ مِنْهُمُ اَلثَّابِتَةُ فِي اَلْأَرَضِينَ اَلسُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ اَلْمَارِقَةُ مِنَ اَلسَّمَاءِ اَلْعُلْيَا أَعْنَاقُهُمْ
بعضى از آنها پاهايشان در طبقات پايين زمين قرار داشته، و گردنهاشان از آسمان فراتر،
وَ اَلْخَارِجَةُ مِنَ اَلْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ
و اركان وجودشان از اطراف جهان گذشته،
وَ اَلْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ اَلْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ
عرش الهى بر دوشهايشان استوار است،
نَاكِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ
برابر عرش خدا ديدگان به زير افكنده،
مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ
و در زير آن، بالها را به خود پيچيدهاند.
مَضْرُوبَةٌ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ اَلْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ اَلْقُدْرَةِ
ميان اين دسته از فرشتگان با آنها كه در مراتب پايينترى قرار دارند، حجاب عزّت، و پردههاى قدرت، فاصله انداخته است.
لاَ يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ
هرگز خدا را با وهم و خيال، در شكل و صورتى نمىپندارند،
وَ لاَ يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفَاتِ اَلْمَصْنُوعِينَ
و صفات پديدهها را بر او روا نمىدارند،
وَ لاَ يَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاكِنِ
هرگز خدا را در جايى محدود نمىسازند،
وَ لاَ يُشِيرُونَ إِلَيْهِ بِالنَّظَائِرِ
و نه با همانند آوردن، به او اشاره مىكنند.
صفة خلق آدم عليهالسلام ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ اَلْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ
سپس خداوند بزرگ، خاكى از قسمتهاى گوناگون زمين، از قسمتهاى سخت و نرم، شور و شيرين، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد،
وَ لاَطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ
و با افزودن رطوبت، چسبناك گرديد،
فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ
كه از آن، اندامى شايسته، و عضوهايى جدا و به يكديگر پيوسته آفريد.
أَجْمَدَهَا حَتَّى اِسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ
آن را خشكانيد تا محكم شد. خشكاندن را ادامه داد تا سخت شد
لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ
تا زمانى معيّن و سر انجامى مشخّص، اندام انسان كامل گرديد.
ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ
آنگاه از روحى كه آفريد در آن دميد تا به صورت انسانى زنده در آمد،
إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ يُجِيلُهَا
داراى نيروى انديشه، كه وى را به تلاش اندازد
وَ فِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِهَا
و داراى افكارى كه در ديگر موجودات، تصرّف نمايد.
وَ جَوَارِحَ يَخْتَدِمُهَا
به انسان اعضاء و جوارحى بخشيد، كه در خدمت او باشند،
وَ أَدَوَاتٍ يُقَلِّبُهَا
و ابزارى عطا فرمود، كه آنها را در زندگى به كار گيرد.
وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ
قدرت تشخيص به او داد تا حق و باطل را بشناسد،
وَ اَلْأَذْوَاقِ وَ اَلْمَشَامِّ وَ اَلْأَلْوَانِ وَ اَلْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِينَةِ اَلْأَلْوَانِ اَلْمُخْتَلِفَةِ
و حواس چشايى، و بويايى، و وسيلۀ تشخيص رنگها، و أجناس مختلف در اختيار او قرار داد.
وَ اَلْأَشْبَاهِ اَلْمُؤْتَلِفَةِ وَ اَلْأَضْدَادِ اَلْمُتَعَادِيَةِ وَ اَلْأَخْلاَطِ اَلْمُتَبَايِنَةِ مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْبَرْدِ وَ اَلْبَلَّةِ وَ اَلْجُمُودِ
انسان را مخلوطى از رنگهاى گوناگون، و چيزهاى همانند و سازگار، و نيروهاى متضاد، و مزاجهاى گوناگون، گرمى، سردى، ترى، خشكى، قرار داد.
وَ اِسْتَأْدَى اَللَّهُ سُبْحَانَهُ اَلْمَلاَئِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِمْ فِي اَلْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ اَلْخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ
سپس از فرشتگان خواست تا آن چه در عهده دارند انجام دهند، و عهدى را كه پذيرفتهاند وفا كنند، اينگونه كه بر آدم سجده كنند، و او را بزرگ بشمارند،
فَقَالَ سُبْحَانَهُ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِيسَ
و فرمود: «بر آدم سجده كنيد پس فرشتگان همه سجده كردند جز شيطان»
اِعْتَرَتْهُ اَلْحَمِيَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَيْهِ اَلشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ اَلنَّارِ وَ اِسْتَوْهَنَ خَلْقَ اَلصَّلْصَالِ
غرور و خود بزرگ بينى او را گرفت و شقاوت و بدى بر او غلبه كرد، و به آفرينش خود از آتش افتخار نمود، و آفرينش انسان از خاك را پست شمرد.
فَأَعْطَاهُ اَللَّهُ اَلنَّظِرَةَ اِسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اِسْتِتْمَاماً لِلْبَلِيَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ
خداوند براى سزاوار بودن شيطان به خشم الهى، و براى كامل شدن آزمايش، و تحقّق وعدهها، به او مهلت داد
فَقَالَ إِنَّكَ مِنَ اَلْمُنْظَرِينَ إِلىٰ يَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ
و فرمود: «تا روز رستاخيز مهلت داده شدى».
ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ وَ آمَنَ فِيهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِيسَ وَ عَدَاوَتَهُ
سپس خداوند آدم را در خانهاى مسكن داد كه زندگى در آن گوارا بود. جايگاه او را امن و امان بخشيد و او را از شيطان و دشمنى او ترساند.
فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ اَلْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ اَلْأَبْرَارِ
پس شيطان او را فريب داد، بدان علّت كه از زندگى آدم در بهشت و هم نشينى او با نيكان حسادت ورزيد.
فَبَاعَ اَلْيَقِينَ بِشَكِّهِ وَ اَلْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ
پس آدم عليه السّلام يقين را به ترديد، و عزم استوار را به گفتههاى ناپايدار شيطان فروخت
وَ اِسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً وَ بِالاِغْتِرَارِ نَدَماً
و شادى خود را به ترس تبديل كرد، كه فريب خوردن براى او پشيمانى آورد
ثُمَّ بَسَطَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِي تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ اَلْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ
آنگاه خداى سبحان در توبه را بر روى آدم گشود و كلمۀ رحمت، بر زبان او جارى ساخت و به او وعدۀ بازگشت به بهشت را داد.
وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ اَلْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ اَلذُّرِّيَّةِ
آنگاه آدم را به زمين، خانۀ آزمايشها و مشكلات، فرود آورد، تا ازدواج كند، و فرزندانى پديد آورد،
اختيار الأنبياء وَ اِصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى اَلْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ
و خداى سبحان از فرزندان او پيامبرانى برگزيد.
وَ عَلَى تَبْلِيغِ اَلرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اَللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اِتَّخَذُوا اَلْأَنْدَادَ مَعَهُ
تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليتها بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند،
وَ اِجْتَالَتْهُمُ اَلشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اِقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ
و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا كرد،
فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ
خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواستههاى انسانها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد
لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ
تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آورند
وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ
و با ابلاغ احكام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمايند
وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ
و توانمندىهاى پنهان شدۀ عقلها را آشكار سازند
وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ اَلْمَقْدِرَةِ
و نشانههاى قدرت خدا را معرّفى كنند،
مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ
مانند: سقف بلند پايۀ آسمانها بر فراز انسانها، گاهوارۀ گستردۀ زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگى، و راههاى مرگ و مردن،
وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ
و مشكلات و رنجهاى پير كننده، و حوادث پى در پى، كه همواره بر سر راه آدميان است.
وَ لَمْ يُخْلِ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لاَزِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ
خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر، يا كتابى آسمانى، يا برهانى قاطع، يا راهى استوار، رها نساخته است،
رُسُلٌ لاَ تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لاَ كَثْرَةُ اَلْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ
پيامبرانى كه با اندك بودن ياران، و فراوانى انكار كنندگان، هرگز در انجام وظيفۀ خود كوتاهى نكردند.
مِنْ سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ
بعضى از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرّفى كردند.
عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ اَلْقُرُونُ وَ مَضَتِ اَلدُّهُورُ
بدين گونه قرنها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد،
وَ سَلَفَتِ اَلْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ اَلْأَبْنَاءُ
پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.
مبعث النبي إِلَى أَنْ بَعَثَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى اَلنَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ
تا اين كه خداى سبحان، براى وفاى به وعدۀ خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد، پيامبرى كه از همۀ پيامبران پيمان پذيرش نبوّت او را گرفته بود، نشانههاى او شهرت داشت،
كَرِيماً مِيلاَدُهُ وَ أَهْلُ اَلْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ
و تولّدش بر همه مبارك بود. در روزگارى كه مردم روى زمين داراى مذاهب پراكنده، خواستههاى گوناگون، و روشهاى متفاوت بودند :
بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اِسْمِهِ
عدّهاى خدا را به پديدهها تشبيه كرده و گروهى نامهاى ارزشمند خدا را انكار و به بتها نسبت مىدادند،
أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ
و برخي به غير خدا اشاره مىكردند.
فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ اَلضَّلاَلَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ اَلْجَهَالَةِ
پس خداى سبحان، مردم را به وسيله محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از گمراهى نجات داد و هدايت كرد، و از جهالت رهايى بخشيد.
ثُمَّ اِخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوسلم لِقَاءَهُ وَ رَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ
سپس ديدار خود را براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر گزيد، و آنچه نزد خود داشت براى او پسنديد
وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ اَلدُّنْيَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ اَلْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيماً صلىاللهعليهوآله
و او را با كوچ دادن از دنيا گرامى داشت، و از گرفتارىها و مشكلات رهايى بخشيد و كريمانه قبض روح كرد.
وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ اَلْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا
رسول گرامى اسلام، در ميان شما مردم جانشينانى برگزيد كه تمام پيامبران گذشته براى امّتهاى خود برگزيدند،
إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلاً بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لاَ عَلَمٍ قَائِمٍ
زيرا آنها هرگز انسانها را سرگردان رها نكردند و بدون معرّفى راهى روشن و نشانههاى استوار، از ميان مردم نرفتند.
القرآن و الأحكام الشرعية كِتَابَ رَبِّكُمْ فِيكُمْ
كتاب پروردگار ميان شماست،
مُبَيِّناً حَلاَلَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ وَ مُبَيِّناً غَوَامِضَهُ
كه بيان كنندۀ حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاصّ و عام، پندها و مثلها، مطلق و مقيّد، محكم و متشابه مىباشد، عبارات مجمل خود را تفسير، و نكات پيچيدۀ خود را روشن مىكند،
بَيْنَ مَأْخُوذٍ مِيثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّعٍ عَلَى اَلْعِبَادِ فِي جَهْلِهِ
از واجباتى كه پيمان شناسايى آن را گرفت و مستحبّاتى كه آگاهى از آنها لازم نيست.
وَ بَيْنَ مُثْبَتٍ فِي اَلْكِتَابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِي اَلسُّنَّةِ نَسْخُهُ
قسمتى از احكام دينى در قرآن واجب شمرده شد كه ناسخ آن در سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده،
وَ وَاجِبٍ فِي اَلسُّنَّةِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِي اَلْكِتَابِ تَرْكُهُ
و بعضى از آن، در سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم واجب شده كه در كتاب خدا ترك آن مجاز بوده است،
وَ بَيْنَ وَاجِبٍ بِوَقْتِهِ وَ زَائِلٍ فِي مُسْتَقْبَلِهِ
بعضى از واجبات، وقت محدودى داشته كه در آينده از بين رفته است.
وَ مُبَايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ كَبِيرٍ أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ
محرّمات الهى از هم جدا مىباشند، برخى از آنها، گناهان بزرگ است كه وعدۀ آتش دارد و بعضى كوچك كه وعدۀ بخشش داده است،
وَ بَيْنَ مَقْبُولٍ فِي أَدْنَاهُ مُوَسَّعٍ فِي أَقْصَاهُ
و برخى از اعمال كه اندكش مقبول و در انجام بيشتر آن آزادند.
و منها في ذكر الحج وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ اَلْحَرَامِ اَلَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ
خدا حجّ را خانۀ محترم خود را بر شما واجب كرد، همان خانهاى كه آن را قبلهگاه انسانها قرار داده
يَرِدُونَهُ وُرُودَ اَلْأَنْعَامِ وَ يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ وُلُوهَ اَلْحَمَامِ
كه چونان تشنگان به سوى آن روى مىآورند، و همانند كبوتران به آن پناه مىبرند.
وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلاَمَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ
خداى سبحان، كعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش و نشانۀ اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد
وَ اِخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ
و در ميان انسانها، شنوندگانى را برگزيد كه دعوت او را براى حج، اجابت كنند
وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلاَئِكَتِهِ اَلْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ
و سخن او را تصديق نمايند و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند. همانند فرشتگانى كه بر گرد عرش الهى طواف مىكنند،
يُحْرِزُونَ اَلْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ
و سودهاى فراوان در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوى وعدهگاه آمرزش الهى بشتابند.
جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلاَمِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً
خداى سبحان، كعبه را براى اسلام، نشانۀ گويا، و براى پناهندگان، خانۀ امن و امان قرار داد،
فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ
اداى حق آن را واجب كرد و حج بيت اللّه را واجب شمرد و بر همۀ شما انسانها مقرّر داشت كه به زيارت آن برويد،
فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِيٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِينَ
و فرمود: آن كس كه توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همۀ جهانيان بى نياز است.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
سپاس خداوندى را كه سخنوران از ستودن او عاجزند،
وَ لاَ يُحْصِي نَعْمَاءَهُ اَلْعَادُّونَ
و حسابگران از شمارش نعمتهاى او ناتوان،
وَ لاَ يُؤَدِّي حَقَّهُ اَلْمُجْتَهِدُونَ
و تلاشگران از اداى حق او درماندهاند.
اَلَّذِي لاَ يُدْرِكُهُ بُعْدُ اَلْهِمَمِ
خدايى كه افكار ژرف انديش، ذات او را درك نمىكنند
وَ لاَ يَنَالُهُ غَوْصُ اَلْفِطَنِ
و دست غوّاصان درياى علوم به او نخواهد رسيد.
اَلَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ
پروردگارى كه براى صفات او حدّ و مرزى وجود ندارد،
وَ لاَ نَعْتٌ مَوْجُودٌ
و تعريف كاملى نمىتوان يافت
وَ لاَ وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لاَ أَجَلٌ مَمْدُودٌ
و براى خدا وقتى معيّن، و سر آمدى مشخّص نمىتوان تعيين كرد.
فَطَرَ اَلْخَلاَئِقَ بِقُدْرَتِهِ
مخلوقات را با قدرت خود آفريد،
وَ نَشَرَ اَلرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ
و با رحمت خود بادها را به حركت در آورد
وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ
و به وسيلۀ كوهها اضطراب و لرزش زمين را به آرامش تبديل كرد.
أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ
سر آغاز دين، خداشناسى است،
وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ
و كمال شناخت خدا، باور داشتن او،
وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ
و كمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگى اوست؛
وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ
و كمال توحيد (شهادت بر يگانگى خدا) اخلاص،
وَ كَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْيُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ
و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است،
لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ اَلْمَوْصُوفِ
زيرا هر صفتى نشان مىدهد كه غير از موصوف،
وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ اَلصِّفَةِ
و هر موصوفى گواهى مىدهد كه غير از صفت است،
فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ
پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعريف كند او را به چيزى نزديك كرده،
وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ
و با نزديك كردن خدا به چيزى، دو خدا مطرح شده؛
وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ
و با طرح شدن دو خدا، اجزايى براى او تصوّر نموده؛
وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ
و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است.
وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ
و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مىكند
وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ
و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده،
وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ
به شمارش آورده.
وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ
و آن كس كه بگويد «خدا در چيست؟» او را در چيز ديگرى پنداشته است،
وَ مَنْ قَالَ عَلاَ مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ
و كسى كه بپرسد «خدا بر روى چه چيزى قرار دارد؟» به تحقيق جايى را خالى از او در نظر گرفته است،
كَائِنٌ لاَ عَنْ حَدَثٍ
در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چيزى به وجود نيامده است.
مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ
مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُزَايَلَةٍ
با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اينكه از آنان جدا و بيگانه باشد.
فَاعِلٌ لاَ بِمَعْنَى اَلْحَرَكَاتِ وَ اَلْآلَةِ
انجام دهندۀ همۀ كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله،
بَصِيرٌ إِذْ لاَ مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ
بيناست حتّى در آن هنگام كه پديدهاى وجود نداشت،
مُتَوَحِّدٌ إِذْ لاَ سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لاَ يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ
يگانه و تنهاست، زيرا كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند.
خلق العالم أَنْشَأَ اَلْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ اِبْتَدَأَهُ اِبْتِدَاءً
خلقت را آغاز كرد، و موجودات را بيافريد،
بِلاَ رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لاَ تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا
بدون نياز به فكر و انديشهاى، يا استفاده از تجربهاى،
وَ لاَ حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا
بى آن كه حركتى ايجاد كند،
وَ لاَ هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا
و يا تصميمى مضطرب در او راه داشته باشد.
أَحَالَ اَلْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا
براى پديد آمدن موجودات، وقت مناسبى قرار داد،
وَ لَأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا
و موجودات گوناگون را هماهنگ كرد،
وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا
و در هر كدام، غريزۀ خاصّ خودش را قرار داد، و غرائز را همراه آنان گردانيد.
عَالِماً بِهَا قَبْلَ اِبْتِدَائِهَا
خدا پيش از آن كه موجودات را بيافريند، از تمام جزئيّات و جوانب آنها آگاهى داشت،
مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ اِنْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا
و حدود و پايان آنها را مىدانست، و از اسرار درون و بيرون پديدهها، آشنا بود.
ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ اَلْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ اَلْأَرْجَاءِ وَ سَكَائِكَ اَلْهَوَاءِ
سپس خداى سبحان طبقات فضا را شكافت، و اطراف آن را باز كرد، و هواى به آسمان و زمين راه يافته را آفريد،
فَأَجْرَى فِيهَا مَاءً مُتَلاَطِماً تَيَّارُهُ مُتَرَاكِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ اَلرِّيحِ اَلْعَاصِفَةِ وَ اَلزَّعْزَعِ اَلْقَاصِفَةِ
و در آن آبى روان ساخت، آبى كه امواج متلاطم آن شكننده بود، كه يكى بر ديگرى مىنشست، آب را بر بادى طوفانى و شكننده نهاد،
فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ
و باد را به باز گرداندن آن فرمان داد، و به نگهدارى آب مسلّط ساخت، و حد و مرز آن را به خوبى تعيين فرمود.
اَلْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِيقٌ وَ اَلْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِيقٌ
فضا را در زير تند باد و آب را بر بالاى آن در حركت بود.
ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِيحاً اِعْتَقَمَ مَهَبَّهَا
سپس خداى سبحان طوفانى بر انگيخت كه آب را متلاطم ساخت
وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا
و امواج آب را پى در پى در هم كوبيد.
وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا
طوفان به شدّت وزيد، و از نقطهاى دور دوباره آغاز شد.
فَأَمَرَهَا بِتَصْفِيقِ اَلْمَاءِ اَلزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ اَلْبِحَارِ
سپس به طوفان امر كرد تا امواج درياها را به هر سو روان كند
فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ اَلسِّقَاءِ
و بر هم كوبد
وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ
و با همان شدّت كه در فضا وزيدن داشت، بر امواج آبها حملهور گردد
تَرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِيَهُ إِلَى مَائِرِهِ
از اوّل آن بر مىداشت و به آخرش مىريخت، و آبهاى ساكن را به امواج سركش بر گرداند.
حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُكَامُهُ
تا آنجا كه آبها روى هم قرار گرفتند، و چون قلّههاى بلند كوهها بالا آمدند.
فَرَفَعَهُ فِي هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ
امواج تند كفهاى بر آمده از آبها را در هواى باز، و فضاى گسترده بالا برد، كه از آن هفت آسمان را پديد آورد.
جَعَلَ سُفْلاَهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً
آسمان پايين را چون موج مهار شده،
وَ عُلْيَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْكاً مَرْفُوعاً
و آسمانهاى بالا را مانند سقفى استوار و بلند قرار داد،
بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا
بى آن كه نيازمند به ستونى باشد
وَ لاَ دِسَارٍ يَنْظِمُهَا
يا ميخهايى كه آنها را استوار كند.
ثُمَّ زَيَّنَهَا بِزِينَةِ اَلْكَوَاكِبِ وَ ضِيَاءِ اَلثَّوَاقِبِ
آنگاه فضاى آسمان پايين را به وسيله نور ستارگان درخشنده زينت بخشيد
وَ أَجْرَى فِيهَا سِرَاجاً مُسْتَطِيراً وَ قَمَراً مُنِيراً فِي فَلَكٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِيمٍ مَائِرٍ
و در آن چراغى روشنايى بخش (خورشيد)، و ماهى درخشان، به حركت در آورد كه همواره در مدار فلكى گردنده و بر قرار، و سقفى متحرّك، و صفحهاى بى قرار، به گردش خود ادامه دهند.
خلق الملائكة ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ اَلسَّمَوَاتِ اَلْعُلاَ فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلاَئِكَتِهِ
سپس آسمانهاى بالا را از هم گشود، و از فرشتگان گوناگون پر نمود.
مِنْهُمْ سُجُودٌ لاَ يَرْكَعُونَ
گروهى از فرشتگان همواره در سجدهاند و ركوع ندارند
وَ رُكُوعٌ لاَ يَنْتَصِبُونَ
و گروهى در ركوعند و ياراى ايستادن ندارند
وَ صَافُّونَ لاَ يَتَزَايَلُونَ
و گروهى در صفهايى ايستادهاند كه پراكنده نمىشوند
وَ مُسَبِّحُونَ لاَ يَسْأَمُونَ
و گروهى همواره تسبيح گويند و خسته نمىشوند
لاَ يَغْشَاهُمْ نَوْمُ اَلْعُيُونِ وَ لاَ سَهْوُ اَلْعُقُولِ
و هيچ گاه خواب به چشمشان راه نمىيابد، و عقلهاى آنان دچار اشتباه نمىگردد،
وَ لاَ فَتْرَةُ اَلْأَبْدَانِ وَ لاَ غَفْلَةُ اَلنِّسْيَانِ
بدنهاى آنان دچار سستى نشده، و آنان دچار بى خبرى برخاسته از فراموشى نمىشوند.
وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ
برخى از فرشتگان، امينان وحى الهى، و زبان گوياى وحى براى پيامبران مىباشند،
وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ
كه پيوسته براى رساندن حكم و فرمان خدا در رفت و آمدند.
وَ مِنْهُمُ اَلْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ
جمعى از فرشتگان حافظان بندگان،
وَ اَلسَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ
و جمعى ديگر دربانان بهشت خداوندند.
وَ مِنْهُمُ اَلثَّابِتَةُ فِي اَلْأَرَضِينَ اَلسُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ اَلْمَارِقَةُ مِنَ اَلسَّمَاءِ اَلْعُلْيَا أَعْنَاقُهُمْ
بعضى از آنها پاهايشان در طبقات پايين زمين قرار داشته، و گردنهاشان از آسمان فراتر،
وَ اَلْخَارِجَةُ مِنَ اَلْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ
و اركان وجودشان از اطراف جهان گذشته،
وَ اَلْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ اَلْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ
عرش الهى بر دوشهايشان استوار است،
نَاكِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ
برابر عرش خدا ديدگان به زير افكنده،
مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ
و در زير آن، بالها را به خود پيچيدهاند.
مَضْرُوبَةٌ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ اَلْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ اَلْقُدْرَةِ
ميان اين دسته از فرشتگان با آنها كه در مراتب پايينترى قرار دارند، حجاب عزّت، و پردههاى قدرت، فاصله انداخته است.
لاَ يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ
هرگز خدا را با وهم و خيال، در شكل و صورتى نمىپندارند،
وَ لاَ يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفَاتِ اَلْمَصْنُوعِينَ
و صفات پديدهها را بر او روا نمىدارند،
وَ لاَ يَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاكِنِ
هرگز خدا را در جايى محدود نمىسازند،
وَ لاَ يُشِيرُونَ إِلَيْهِ بِالنَّظَائِرِ
و نه با همانند آوردن، به او اشاره مىكنند.
صفة خلق آدم عليهالسلام ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ اَلْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ
سپس خداوند بزرگ، خاكى از قسمتهاى گوناگون زمين، از قسمتهاى سخت و نرم، شور و شيرين، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد،
وَ لاَطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ
و با افزودن رطوبت، چسبناك گرديد،
فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ
كه از آن، اندامى شايسته، و عضوهايى جدا و به يكديگر پيوسته آفريد.
أَجْمَدَهَا حَتَّى اِسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ
آن را خشكانيد تا محكم شد. خشكاندن را ادامه داد تا سخت شد
لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ
تا زمانى معيّن و سر انجامى مشخّص، اندام انسان كامل گرديد.
ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ
آنگاه از روحى كه آفريد در آن دميد تا به صورت انسانى زنده در آمد،
إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ يُجِيلُهَا
داراى نيروى انديشه، كه وى را به تلاش اندازد
وَ فِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِهَا
و داراى افكارى كه در ديگر موجودات، تصرّف نمايد.
وَ جَوَارِحَ يَخْتَدِمُهَا
به انسان اعضاء و جوارحى بخشيد، كه در خدمت او باشند،
وَ أَدَوَاتٍ يُقَلِّبُهَا
و ابزارى عطا فرمود، كه آنها را در زندگى به كار گيرد.
وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ
قدرت تشخيص به او داد تا حق و باطل را بشناسد،
وَ اَلْأَذْوَاقِ وَ اَلْمَشَامِّ وَ اَلْأَلْوَانِ وَ اَلْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِينَةِ اَلْأَلْوَانِ اَلْمُخْتَلِفَةِ
و حواس چشايى، و بويايى، و وسيلۀ تشخيص رنگها، و أجناس مختلف در اختيار او قرار داد.
وَ اَلْأَشْبَاهِ اَلْمُؤْتَلِفَةِ وَ اَلْأَضْدَادِ اَلْمُتَعَادِيَةِ وَ اَلْأَخْلاَطِ اَلْمُتَبَايِنَةِ مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْبَرْدِ وَ اَلْبَلَّةِ وَ اَلْجُمُودِ
انسان را مخلوطى از رنگهاى گوناگون، و چيزهاى همانند و سازگار، و نيروهاى متضاد، و مزاجهاى گوناگون، گرمى، سردى، ترى، خشكى، قرار داد.
وَ اِسْتَأْدَى اَللَّهُ سُبْحَانَهُ اَلْمَلاَئِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِمْ فِي اَلْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ اَلْخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ
سپس از فرشتگان خواست تا آن چه در عهده دارند انجام دهند، و عهدى را كه پذيرفتهاند وفا كنند، اينگونه كه بر آدم سجده كنند، و او را بزرگ بشمارند،
فَقَالَ سُبْحَانَهُ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِيسَ
و فرمود: «بر آدم سجده كنيد پس فرشتگان همه سجده كردند جز شيطان»
اِعْتَرَتْهُ اَلْحَمِيَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَيْهِ اَلشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ اَلنَّارِ وَ اِسْتَوْهَنَ خَلْقَ اَلصَّلْصَالِ
غرور و خود بزرگ بينى او را گرفت و شقاوت و بدى بر او غلبه كرد، و به آفرينش خود از آتش افتخار نمود، و آفرينش انسان از خاك را پست شمرد.
فَأَعْطَاهُ اَللَّهُ اَلنَّظِرَةَ اِسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اِسْتِتْمَاماً لِلْبَلِيَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ
خداوند براى سزاوار بودن شيطان به خشم الهى، و براى كامل شدن آزمايش، و تحقّق وعدهها، به او مهلت داد
فَقَالَ إِنَّكَ مِنَ اَلْمُنْظَرِينَ إِلىٰ يَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ
و فرمود: «تا روز رستاخيز مهلت داده شدى».
ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ وَ آمَنَ فِيهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِيسَ وَ عَدَاوَتَهُ
سپس خداوند آدم را در خانهاى مسكن داد كه زندگى در آن گوارا بود. جايگاه او را امن و امان بخشيد و او را از شيطان و دشمنى او ترساند.
فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ اَلْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ اَلْأَبْرَارِ
پس شيطان او را فريب داد، بدان علّت كه از زندگى آدم در بهشت و هم نشينى او با نيكان حسادت ورزيد.
فَبَاعَ اَلْيَقِينَ بِشَكِّهِ وَ اَلْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ
پس آدم عليه السّلام يقين را به ترديد، و عزم استوار را به گفتههاى ناپايدار شيطان فروخت
وَ اِسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً وَ بِالاِغْتِرَارِ نَدَماً
و شادى خود را به ترس تبديل كرد، كه فريب خوردن براى او پشيمانى آورد
ثُمَّ بَسَطَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِي تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ اَلْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ
آنگاه خداى سبحان در توبه را بر روى آدم گشود و كلمۀ رحمت، بر زبان او جارى ساخت و به او وعدۀ بازگشت به بهشت را داد.
وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ اَلْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ اَلذُّرِّيَّةِ
آنگاه آدم را به زمين، خانۀ آزمايشها و مشكلات، فرود آورد، تا ازدواج كند، و فرزندانى پديد آورد،
اختيار الأنبياء وَ اِصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى اَلْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ
و خداى سبحان از فرزندان او پيامبرانى برگزيد.
وَ عَلَى تَبْلِيغِ اَلرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اَللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اِتَّخَذُوا اَلْأَنْدَادَ مَعَهُ
تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليتها بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند،
وَ اِجْتَالَتْهُمُ اَلشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اِقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ
و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا كرد،
فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ
خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواستههاى انسانها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد
لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ
تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آورند
وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ
و با ابلاغ احكام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمايند
وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ
و توانمندىهاى پنهان شدۀ عقلها را آشكار سازند
وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ اَلْمَقْدِرَةِ
و نشانههاى قدرت خدا را معرّفى كنند،
مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ
مانند: سقف بلند پايۀ آسمانها بر فراز انسانها، گاهوارۀ گستردۀ زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگى، و راههاى مرگ و مردن،
وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ
و مشكلات و رنجهاى پير كننده، و حوادث پى در پى، كه همواره بر سر راه آدميان است.
وَ لَمْ يُخْلِ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لاَزِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ
خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر، يا كتابى آسمانى، يا برهانى قاطع، يا راهى استوار، رها نساخته است،
رُسُلٌ لاَ تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لاَ كَثْرَةُ اَلْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ
پيامبرانى كه با اندك بودن ياران، و فراوانى انكار كنندگان، هرگز در انجام وظيفۀ خود كوتاهى نكردند.
مِنْ سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ
بعضى از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرّفى كردند.
عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ اَلْقُرُونُ وَ مَضَتِ اَلدُّهُورُ
بدين گونه قرنها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد،
وَ سَلَفَتِ اَلْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ اَلْأَبْنَاءُ
پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.
مبعث النبي إِلَى أَنْ بَعَثَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى اَلنَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ
تا اين كه خداى سبحان، براى وفاى به وعدۀ خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد، پيامبرى كه از همۀ پيامبران پيمان پذيرش نبوّت او را گرفته بود، نشانههاى او شهرت داشت،
كَرِيماً مِيلاَدُهُ وَ أَهْلُ اَلْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ
و تولّدش بر همه مبارك بود. در روزگارى كه مردم روى زمين داراى مذاهب پراكنده، خواستههاى گوناگون، و روشهاى متفاوت بودند :
بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اِسْمِهِ
عدّهاى خدا را به پديدهها تشبيه كرده و گروهى نامهاى ارزشمند خدا را انكار و به بتها نسبت مىدادند،
أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ
و برخي به غير خدا اشاره مىكردند.
فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ اَلضَّلاَلَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ اَلْجَهَالَةِ
پس خداى سبحان، مردم را به وسيله محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از گمراهى نجات داد و هدايت كرد، و از جهالت رهايى بخشيد.
ثُمَّ اِخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوسلم لِقَاءَهُ وَ رَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ
سپس ديدار خود را براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر گزيد، و آنچه نزد خود داشت براى او پسنديد
وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ اَلدُّنْيَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ اَلْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيماً صلىاللهعليهوآله
و او را با كوچ دادن از دنيا گرامى داشت، و از گرفتارىها و مشكلات رهايى بخشيد و كريمانه قبض روح كرد.
وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ اَلْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا
رسول گرامى اسلام، در ميان شما مردم جانشينانى برگزيد كه تمام پيامبران گذشته براى امّتهاى خود برگزيدند،
إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلاً بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لاَ عَلَمٍ قَائِمٍ
زيرا آنها هرگز انسانها را سرگردان رها نكردند و بدون معرّفى راهى روشن و نشانههاى استوار، از ميان مردم نرفتند.
القرآن و الأحكام الشرعية كِتَابَ رَبِّكُمْ فِيكُمْ
كتاب پروردگار ميان شماست،
مُبَيِّناً حَلاَلَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ وَ مُبَيِّناً غَوَامِضَهُ
كه بيان كنندۀ حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاصّ و عام، پندها و مثلها، مطلق و مقيّد، محكم و متشابه مىباشد، عبارات مجمل خود را تفسير، و نكات پيچيدۀ خود را روشن مىكند،
بَيْنَ مَأْخُوذٍ مِيثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّعٍ عَلَى اَلْعِبَادِ فِي جَهْلِهِ
از واجباتى كه پيمان شناسايى آن را گرفت و مستحبّاتى كه آگاهى از آنها لازم نيست.
وَ بَيْنَ مُثْبَتٍ فِي اَلْكِتَابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِي اَلسُّنَّةِ نَسْخُهُ
قسمتى از احكام دينى در قرآن واجب شمرده شد كه ناسخ آن در سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده،
وَ وَاجِبٍ فِي اَلسُّنَّةِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِي اَلْكِتَابِ تَرْكُهُ
و بعضى از آن، در سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم واجب شده كه در كتاب خدا ترك آن مجاز بوده است،
وَ بَيْنَ وَاجِبٍ بِوَقْتِهِ وَ زَائِلٍ فِي مُسْتَقْبَلِهِ
بعضى از واجبات، وقت محدودى داشته كه در آينده از بين رفته است.
وَ مُبَايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ كَبِيرٍ أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ
محرّمات الهى از هم جدا مىباشند، برخى از آنها، گناهان بزرگ است كه وعدۀ آتش دارد و بعضى كوچك كه وعدۀ بخشش داده است،
وَ بَيْنَ مَقْبُولٍ فِي أَدْنَاهُ مُوَسَّعٍ فِي أَقْصَاهُ
و برخى از اعمال كه اندكش مقبول و در انجام بيشتر آن آزادند.
و منها في ذكر الحج وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ اَلْحَرَامِ اَلَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ
خدا حجّ را خانۀ محترم خود را بر شما واجب كرد، همان خانهاى كه آن را قبلهگاه انسانها قرار داده
يَرِدُونَهُ وُرُودَ اَلْأَنْعَامِ وَ يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ وُلُوهَ اَلْحَمَامِ
كه چونان تشنگان به سوى آن روى مىآورند، و همانند كبوتران به آن پناه مىبرند.
وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلاَمَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ
خداى سبحان، كعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش و نشانۀ اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد
وَ اِخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ
و در ميان انسانها، شنوندگانى را برگزيد كه دعوت او را براى حج، اجابت كنند
وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلاَئِكَتِهِ اَلْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ
و سخن او را تصديق نمايند و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند. همانند فرشتگانى كه بر گرد عرش الهى طواف مىكنند،
يُحْرِزُونَ اَلْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ
و سودهاى فراوان در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوى وعدهگاه آمرزش الهى بشتابند.
جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلاَمِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً
خداى سبحان، كعبه را براى اسلام، نشانۀ گويا، و براى پناهندگان، خانۀ امن و امان قرار داد،
فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ
اداى حق آن را واجب كرد و حج بيت اللّه را واجب شمرد و بر همۀ شما انسانها مقرّر داشت كه به زيارت آن برويد،
فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِيٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِينَ
و فرمود: آن كس كه توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همۀ جهانيان بى نياز است.
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:توصیف مردم پیش از بعثت پیامبرص و گروهی از مردم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.